۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

عاشقانه های آدم و حوا

حوا:
اخم مکن گوش به حرفم بده
مفت نخواهم ز تو قرضم بده

نیست در این گفتۀ من سوسه ای
گر تو به من قرض دهی بوسه ای

آب بپاش از سر من تا به پا
هست در این کار بسی نکته ها

نازک و تنگ است مرا پیرهن
هر که شود نیک بچسبد به تن

پست و بلندی همه پیدا شود
آنچه نهفتست هویدا شود

طفل شو و خسب به دامان من
شیر بنوش از سر پستان من

از سر زلفم طلب مشک کن
با نفس من عرقت خشک کن

دست بکش بر شکم صاف من
بوسه بزن بر دهن ناف من

با تو توان خوب هماغوش شد
خوب در آغوش تو بی هوش شد

می گذرد وقت غنیمت شمار
بر خور از این سفرۀ بی انتظار

آدم:
شوخ مشو شعبده بازی مکن
پیش میا دست درازی مکن

گر اثری ماند از انگشت تو
باز شود مشت من و مشت تو

زن نکند در دل جنگی مقام
عشق زنانست به جنگی حرام

گرگ شناسیم و شبانیم ما
حافظ ناموس کسانیم ما

تا که بر این گله بزرگی کنیم
نیست سزاوار که گرگی کنیم

خیز و برو دست بکش از سرم
نیز مبر دست به پائین ترم

نمی دانی که اینجا ایرانست
حراج عقل و ایمانست

تو می دانی که هر کس بود بیدار
در ایران می رود آخر سر دار

حوا:
جز من و تو هیچکس اینجا نیست
خوف چه داری هراست ز چیست

آنکه بود شرم و حیا رهبرش
خلق ربایند کلاه از سرش

آدم:
صحبت عشق و هوس امروز بس
منتظران را به لب آمد نفس

جمعۀ دیگر لب این سنگ و جو
باد میان من و تو راندووو

٠•••●●●♥♥♥♥❤❤❤❤

نام اصلی این شعر ( زهره و منوچهر) اثر ایرج میرزاست.
زهره الهه عشق و خداوند ناز به زمین می آید
و در گوشه ای منوچهر را می یابد و با این سخنان او را از راه به در می برد....
البته من این را در فیلم مستند ایرانی با نام
Taboo
کاری از میترا فرهانی دیدم -
مستندی راجع به پرده بکارت و بررسی رابطه جنسی قبل از ازدواج در ایران -
فیلمی که ارزش یک بار دیدن را دارد
!!!!!!!!!!!ااا

http://www.youtube.com/watch?v=pIXoBmL2GR0

٠•••●●●♥♥♥♥❤❤❤❤


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر