۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

زبان دروغ

زبان دروغ
نوشته ی هارالد واینریش
آیا گفتار قادر به مخفی کردن افکار ما هست؟
این کتاب برای اولین بار در سال 1966 به رشته تحریر در آمد و با عنوان آیا واژگان قادر به پنهان کردن افکار ما هستند به چاپ رسید. زبان دروغ تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است.
زبان به انسان داده شد چرا که قادر است افکار او را تغییر دهد.- (تالیراند) Talleyrand
وقتی دروغی گفته می شود ، به حافظه ای خوب نیاز است . – (کورنیل) Corneille
خدای من ! زبان های بشری پر از فریب و اغفال هستند. – (شکسپیر ) Shakespeare
زبان های مختلف نشان می دهند که با گفتار نه به واقعیت می رسیم و نه به یک بیان مناسب و شایسته . – ( نیتشه) Nietzsche
زبان پوششی است بر افکار ما. – ( ویتگنشتاین) Wittgenstien
آیا واژگان قادر به پنهان ساختن افکار ما می باشند؟
جواب به این سوال باب بحثی پرشور را در مقابل بحثی بدبینانه نسبت به زبان « حقیقت زبان » و دفاع از بی گناهی واژگان به خودی خود بازکرد......بحثی تئوری و فلسفی و نقد ادبی.
واینریش با لطافت و طنز از شکسپیر و ارسطو و افلاطون و ویتگنشتاین و هیتلر می گوید و در آخر بدین نتیحه می رسد که نه ، واژگان به خودی خود دروغ نمی گویند.
علائم زبانی هم کاربرد مثبت دارند و هم منفی. دروغ و تقلب در دنیا وجود دارد. دروغ هم درون ماست و هم در اطراف ما. ما نمی توانیم آنرا ندیده بگیریم.
Omins homo mendax ( Salmi) « انسان موجودی است که قادرست دروغ بگوید.»
تعاریف مختلفی از انسان شده است و مهم ترین فرق انسان با حیوان اینست که انسان موجودی است که می اندیشد، صحبت می کند و می خندد.
علم زبانشناسی نمی تواند دروغ را از جهان حذف نماید ، همچنین نمی توان از انسانهای دروغگو و حقه باز اجتناب کرد و این حقیقت دارد که انسانها با زبان خود قادر به جعل هستند. انسان همیشه واقعیت را نمی گوید ، گاهی آنرا کتمان می کند و گاهی از زبان کنایه استفاده می نماید. اگر واقعاً زبان وسیله است برای جعل کردن ، پس زبانشناسی قادر به حل مشکل دروغ گفتن نخواهد بود. اما اگر برعکس ، زبان به جعل کردن و دروغ گفتن کمکی نمی کند، زبانشناسی قادر به توصیف چگونگی تبدیل حقیقت به دروغ خواهد بود.
آگوستین اولین کسی بود که به تحقیقات فلسفی در مورد دروغ پرداخت. به گفته ی وی : « زبان بدون شک بوجود آمده است ، نه به این دلیل که انسانها یکدیگر را فریب دهند و اغفال کنند، بلکه به این دلیل که هر یک از ما بتوانیم شناختی از افکار و عقاید دیگری پیدا کنیم . بنابراین استفاده از زبان در راه جعل و دروغ گناه است. »
توماس آکوینو و بناونتورا دو زبانشناس ایتالیایی معتقدند : «واژگان بیان افکار ماست. اما واژگان وقتی در تقابل طبیعت خود و در تقابل با افکار ما باشند در خدمت جعل و دروغ خواهند بود.»
هرمن کستن می گوید: «در اغلب مشاغل انسان ها در قالب دروغ کالای خود را عرضه می کنند. از روزنامه نگاران و وکلا گرفته تا صاحبان آژانس املاک و فروشندگان و بازاریاب ها و ...»
انسانها وقتی غیر مسئولانه صحبت می کنند به دروغ و تزویر دچار می شوند.
شکسپیر در انریکوی پنجم می نویسد: « ای خدای من زبانهای بشری پر از ریا و تزویر اند.»
حتی ممکن است که زبان آن گونه که ویتگنشتاین توصیف کرده است نه یک پوشش بلکه تغییر پوششی برای افکار و عقاید ما باشد.
سالیان پیش دانشمندان علوم مختلف از جمله فلسفه ، روانشناسی و زبانشناسی روی مسئله دروغ به تحقیق پرداختند. فردریش کاینز زبانشناس به این نتیجه رسید که تمامی دروغ ها بیانی زبانی هستند و در حوزه ی بزرگ زبانی قرار می گیرند.
زبان باید افکار ما را نشان دهد نه اینکه آنرا مخفی کند. اما زبان دارای این پتانسیل هست که انسان را قادر به پنهان کردن افکار خود می سازد و توانایی کتمان حقیقت و کتمان افکارش به او می دهد، یعنی آنچه می گوید متضاد آنست که می اندیشد و باور دارد. دروغ و تقلب یعنی فساد و انحطاط زبان. انسانها از نشانه های زبانی هم در جهت درست و هم در جهت غلط استفاده می کنند .
با چه وسیله ای دروغ می گوییم؟ با واژگان یا با جملات ؟ و چه شاخه ای از زبانشناسی باید به تجزیه و تحلیل دروغ گویی بپردازد : معناشناسی یا نحو ؟
اگر زبان نظامی از نشانه هاست ، می توانیم این موقعیت را تصور کنیم : دو نفر وجود دارند ، یک نفر که سخن می گوید و نفر دیگر که به او گوش می دهد. ( گوینده و شنونده) بین این دو شخص یک ارتباط زبانی بوجود می آید . زمانی که شخص اول صحبت می کند، علائم و نشانه های زبانی را به فرد دیگر منتقل می کند . فرض کنیم نفر اول واژه ی «شعله» را بگوید. اما باید یاد اور شویم که این مدل ما فقط یک مدل فرضی است. چون در دنیای واقعی واژه ها بصورت منفرد گفته نمی شوند. شنونده ی ما پیام را از گوینده دریافت می کند. او معنای واژه را می داند ، اما نمی داند این شعله از چه نوعی است. آیا منظور شعله ی آتش تنور است یا شعله ی آتش یک حادثه ی آتش سوزی و یا شعله ی یک شمع. شعله ایست قوی و پر فروغ یا شعله ای کم سو ؟
در معناشناسی هر واژه ای دارای یک حوزه ی معنایی است . اما بدون متن ما قادر به درک حوزه ی معنایی واژه نمی شویم . شنونده با شنیدن تنها یک واژه و بدون حضور واژگان دیگر قادر به درک پیام گوینده نیست. هر معنایی دارای بار اجتماعی است . هر گوینده ای راجع به موضوعی سخن می گوید که در رابطه با آن تجربه دارد، در آن موقعیت قرار داشته و یا آن را درک کرده است .
اما بهر حال واژه ی «شعله» از هر نوع که باشد دارای ویژگی های مشترکی است مانند حرارت و سوزانندگی است. اما در بقیه ویژگی ها برای شنونده ناشناخته و مبهم است .
بسیاری از واژگان انتزاعی هستند مانند دموکراسی – عشق – آزادی و ..... بدین ترتیب معنای یک واژه در یک زمان هم ضعیف است و هم قوی.
واژه های انتزاعی ِعشق و نفرت را در نظر بگیرید . برای هر یک از این دو واژه هزاران تعبیر وجود دارد و نیز هزاران جمله می توان راجع به آنها گفت . در حالیکه معنای واژگانی عشق یکسان است ، اما معنای متنی آن در هر جمله متفاوت است. جمله و متن و موقعیت اجتماعی معنای واژگانی را از وسعت ، ابهام ، اجتماعی بودن و انتزاعی بودن خارج می نمایند و به محدودیت ، دقت ، فردی بودن و عینی بودن می رسانند.
پل والری دانشمند فرانسوی می گوید معنای هر واژه تنها در استفاده ی خاص از آن واژه وجود است و ویتگنشتاین معتقد است معنای هر واژه استفاده ی زبانی آن واژه است. پس واژه باید در متن باشد تا معنای آن بخوبی درک شود. در یک فرهنگ لغت خوب معمولاً برای فهم بهتر معانی یک واژه از جملات استفاده می شود. پس واژه ها باید در جمله، متن و یا موقعیت باشند تا درک شوند. یعنی بجز معنای واژگانی معنای متنی هم داریم . این معنا بر خلاف معنای واژگانی وسیع نیست ، بلکه محدود است . مبهم نیست ، بلکه دقیق است. اجتماعی نیست ، بلکه فردی است. انتزاعی نیست ، بلکه عینی است . به تعبیری دیگر در این زمان و در این مکان است hic et nunc معنای واژگانی و معنای متنی دو مفهوم اصلی در معناشناسی هستند. ولتر معتقد است زبان آدمی هم مثل خود انسان ها کامل نیست .
همان مثال واژه ی شعله را اکنون در این جمله در نظر بگیریم : آتشفشانان شعله ی آتش را در جنگل های انبوه شمال خاموش کردند. حال تصور واژه ی شعله در این جمله مشکل نیست.
ما برده ی واژگان نیستیم ، چرا که ما مالک متن هستیم. هیچ واژه ای قابل ترجمه به زبان دیگر نیست ، و در حقیقت ما نباید واژه ها را ترجمه کنیم ، بلکه باید جملات و متن را ترجمه نماییم.
پس آیا ترجمه ها جعلی می شوند؟ باید گفت که ترجمه ی واژگان همواره جعلی اند ، اما ترجمه ی متن فقط وقتی جعلی است که بد انجام شوند.
مفاهیم چه هستند؟ در حقیقت مفاهیم چیز خاصی نیستند. همیشه در طول روز با آنها مواجه می شویم و در موقعیت های بسیار زیاد از آنها استفاده می نماییم. کسی که بیمار است با اصطلاح تب سرو کار دارد. کسی که دادگاه دارد با اصطلاح سوگند و کسی که با شیمی سر و کار دارد با اصطلاح کاتالیزور آشناست. جایگاه اصلی مفاهیم زبان علم است . تب – سوگند – کاتالیزور به زبان انگلیسی بصورت fever – oath – catalyst و در زبان فرانسه بصورت fie`vre – serment – catalyseur و در زبان ایتالیایی به صورت febbre – giuramento – catalizzatore گفته می شود. همانطور که می بینیم این مفاهیم و اصطلاحات بسیار به هم نزدیک هستند . علت آن اینست که اغلب اصطلاحات و مفاهیم علمی از زبان یونانی و لاتین گرفته شده اند. اما مفهوم اصلی یک واژه که در حقیقت مفهوم مورد نظر گوینده است را باید از بافت دریافت. مثلا ً وقتی کسی از تب عشق می گوید، دیگر منظور او تبی نیست که دمای حرارت بدن بالای 37 درجه سانتیگراد می رود.
آیا واژگان می توانند دروغ بگویند؟ همسر فلان شخص فوت شد. این خبر می تواند یک دروغ باشد. اکثر دروغ ها بصورت جمله اند. اما آیا با واژگان هم می توان دروغ گفت؟ اگر همان شخص بجای گفتن جمله ی بالا تنها بگوید: مرگ . نمی توان فهیمید منظور گوینده چه بوده است زیرا همانطور که قبلاً اشاره شد مفهوم مورد نظر گوینده در بافت مشخص می شود. گاهی واژه ها هم جعلی می شوند و دروغ می گویند. مفاهیمی نظیر آزادی ، حقیقت ، عدالت ، صبر ، افتخار ، شجاعت ، آبرو و نظایر آن مفاهیمی هستند که کاملاً بستگی به ایدئولوژی ما دارند و کاربردی هستند. پس خاصیت تزویر و ریا در واژگان انتزاعی وجود دارد .
حقیقت در اصل مفهومی است متضاد دروغ . اما گاهی حکومت ها با این واژگان مفاهیم دیگری را به ملت خود القا می نمایند. بعنوان مثال می توان به شعارهایی دروغی که در زمان هیتلر در آلمان نازی داده می شد، اشاره کرد. اما آیا این شعارها باعث افزایش نخوت در زبان آلمانی شده است ؟ و برای همین است که زبان آلمانی تبدیل به یک زبان تزویری شده است ؟ یا تنها ابزاری بوده در دست رژیم هیتلر و زبان آلمانی همچنان پاک و خالص مانده است؟
واژگانی از این دست که با آنها می توان شعار داد و از نظر ایدئولوژی تفاوت مفهومی دارند ، می توانند دروغ بگویند . اما آیا همه واژگان همین گونه اند؟ آیا واژگانی مثل میز و صندلی هم می توانند ریاکار باشند؟ البته انسانهای ظالم سالیان سال با همین واژگان هم دروغ گفته اند . پس نمی توان گفت که تنها واژگان انتزاعی قادر به ریا هستند و واژگان عینی این توانایی را ندارند.
به دو واژه آلمانی خون Blut و روح Boden توجه کنید. این واژگان به تنهایی دروغ نمی گویند ، اما هیچ فرد آلمانی آنها را با هم استفاده نمی کند. چرا که خون و روح در زبان آلمانی تنها برای ریا و تزویر بکار می رود. Bult und Boden همانطور که نازی ها از این اصطلاح استفاده می کردند. در این جا هم می بینیم که واژگان خون و روح هیچ یک به تنهایی دروغ نمی گوید ، اما همین که بصورت اصطلاح «خون و روح» در می آید ، دچار تزویر و ریا می شود.
وقتی کسی که سخنی می گوید و احساس خود را بیان می کند، چگونه می توان فهمید که راست می گوید یا دروغ ؟ چگونه می توان به درون قلب او راه یافت و احساس واقعی او را دریافت؟ او هیچگاه اقرار نخواهد کرد که دروغ می گوید. خصوصا ً انسان های صاحب منسب که هرگز محاکمه نخواهند شد و در محضر دادگاه قرار نخواهند گرفت ، اعتراف به دروغ هرگز رخ نخواهد داد. تنها یک سری پیش فرض ها و حدس و گمان ها و عملکردهای شخص گوینده باعث می شود که ما به واقعیت پی ببریم . اگر کسی بگوید « من عاشق مردم هستم » اما عملکرد او چیز دیگری باشد ، درحقیقت آنچه در دل اوست این جمله است «من عاشق مردم نیستم» . او برای ریا و تزویر و برای گول زدن مردم آنچه در دل دارد بیان نمی کند ، بلکه خلافش را می گوید.
در نقد زبانی متوجه می شویم که زبان همواره عقب تر از فکر است. یعنی اول می اندیشیم و سپس به زبان می آوریم . افکار و اندیشه ی ما به یک حقیقت وابسته است ، اما واژگان متعلق به زبان های مختلف هستند و نه یک حقیقت . اول اشیا بودند و سپس واژه ها و به این ترتیب علم نامگذاری بوجود آمد. نیتشه می گوید : وجود زبانهای مختلف نشانگر اینست که انسان با واژگان به حقیقت دست نمی یابد و نه به یک بیان مناسب ، چرا که در غیر اینصورت نیاز به وجود این همه زبان های گوناگون وجود نداشت.
اما زبان های مصنوعی با زبان طبیعی فرق دارند . در این زبان ها همه چیز حقیقی است . بعنوان مثال زبان منطق و ریاضی . کوندیلاک می گوید: زبان جبر زبانی است که به خوبی درست شده است و هیچ چیز در آن تصادفی نیست.
زبان قادر است هم پوشاننده افکار ما و هم نشانگر آن باشد. داستان های زیادی در قالب شعر و طنز در ادبیات جهان از زبان حیوانات راجع به دروغ وجود دارد.
کاینز سپس متوجه شد در زبان شعر هم نوعی دروغ وجود دارد . وی آنرا زبان ترغیب نامید. به عقیده کاینز اندیشه ما بر روی سکو های مختلف زبانی مانور می دهد و دروغ های زبانی نشانگر افکار ما برای ریا کاری و تزویر است.
کاینز متذکر می شود حقه های زبانی بصورت های مختلف زبانی دیده می شوند: در علم بیان، مبالغه ، حذف به قرینه ، ابهام، انواع صورت های احترامی، خوش نامی ، استعاره، تأکید، طنز و کنایه ، واژگان تابو و غیره ...
به نظر کاینز در زبان چیزی جز یک فضای محدود و کوچک برای حقیقت باقی نمی ماند. شاید بتوان گفت تنها جملات بیانی خالص و منطقی در این فضا قرار دارند. نقد زبانی تمام شاخ و برگ های زبانی را از زبان حذف می کند تا به تنه ی اصلی برسد.
آگوستین می گوید دروغ گفتن یعنی گفتن آنچه خلاف حقیقت است و توصیف چیزی است متفاوت از آنچه هست و یا تصور می شود. نوعی بازی با کلمات و تمثیل و کنایه ، یعنی وقتی به چیزی اشاره می کنیم اما منظور دیگری داریم.
در ادبیات افسانه ها و قصه های پریان چیزی بجز دنیای واقعی ما هستند. تصورات ذهن خلاق انسان آنها را ساخته و پرداخته می کند.
به گفته ی آگوستین گفتمان استعاری در هر نوعش بشکل دروغ و فریب است. در حقیقت زیاد نیستند کسانی که از استعاره استفاده می کنند . از این صنعت ادبی در جهت تزویر استفاده می شود. در دنیای غیر واقعی و تصنعی ،خصوصاً در ادبیات و در دنیای افسانه ها و رویاها . اما در دنیای علم هرگز نمی توان از استعاره استفاده کرد چرا که زبان علم زبان حقیقت است . بنابراین یک محقق باید یافته های خود را بی استعاره یادداست نماید. هر چه زبان او علمی تر باشد قابل فهم تر خواهد بود. یک واژه به خودی خود و به تنهایی نمی تواند استعاره باشد ، بلکه کاربرد واژه در بافت است که آنرا استعاری می کند. واژه ی آتش را درنظر بگیرید، این واژه به تنهایی نمی تواند استعاری باشد ، اما با قرار گرفتن در یک متن می تواند کاربرد استعاری پیدا کند. مانند : آتش عشق – آتش خشم ... یک واژه وقتی ملبس به استعاره می شود آیا تغییر معنایی پیدا می کند؟ خیر ، معنای واژگانی واژه هرگز تغییر نمی کند. آتش همواره چیزی است پرحرارت و سوزان که شعله می کشد و می سوزاند. در حالت استعاری این صفات به عشق و خشم داده شده است. در رگ های من چه آتشی است در قلب من چه حرارتی! پس در استعاره رابطه ای میان واژه ها وجود دارد که پنهان است . در استعاره ها فریب وجود دارد ، اما این فریبی نیست که بتوان با آن دروغ گفت. در حقیقت استعاره دروغ نیست فقط گفتاری است متفاوت برای زیباسازی برای پنهان کاری برای غیر شفاف سازی برای درلفافه سخن گفتن.
با طنز چیزی را می گوییم که با گفتار عادی نمی خواهیم بگوییم .- ولفگانگ کایزر
یعنی با طنز و کنایه چیزی می گوییم، اما چیز دیگری مد نظر داریم. اینهم درست همان تعریف زبانشناسی از دروغ و تزویر است . تعجب ندارد اگر فرانسوا پولن در کتابش طنز را اینگونه تعریف کرده است : «طنز . کنایه شکلی است از دروغ.» دروغ و حقیقت در طنز با هم در تضاد و مخالفت نیستند. طنز از زمان های بسیار قدیم در یونان قبل از سقراط وجود داشه است. طنزنویسی نوعی صنعت ادبی است که نویسنده با آن منظور خود را به خواننده می رساند. در دوران رنسانس و سالهای هفت صد طنز رواج بسیاری داشت و روشی برای حکایت ها بود . طنز برای رومیان داری اقتداس بود و عادت ایشان شده بود و بعنوان یک عادت به شمار می رفت. امروزه هم شاعران و نویسندگان این صنعت را دوست دارند و بسیار به کار می گیرند. طنز دامنه ی گسترده ای دارد: از طنز کوچه بازاری و عامیانه گرفته تا طنزهای ادبی و کلاسیک. اگر در زبانشناسی دروغ گفتن مجاز باشد ، بیشترین حق با طنز خواهد بود. روشهای مختلفی برای طنز گویی هست : حتی تغییر لحن و تن صدا ، تأکید ، تکرار وغیره......
پنهان کردن و کوچک کردن هم مثل تأکید کردن و بزرگ نمایی نوعی ریا و تزویر است .
این نوع طنز که در گفتار وجود دارد آیا در ذهن و اندیشه ی ما هم هست؟
روبرت موسیل می گوید: طنز نمایش یک روحانی است ، بصورتیکه در او یک بولشویک هم باشد. نمایش یک آدم خرفت است ، بصورتیکه همزمان یک نویسنده ی تیزبین هم باشد.!
آیا اشعار دروغ می گویند؟ در هومر دروغ و تزویر مشکلی بوجود نمی آورد. اولیسه ی زیرک هر بار که موفق میشود حقه و کلک بزرگی بزند ، از طرف خدایان ستوده می شود !.
توانایی دروغ گفت و ریا کاری خود استعداد می خواهد که هر کسی این هنر را ندارد! برخی از انسان ها به محض دروغ گفتن یا رنگ از چهره می بازند و یا سرخ و برافروخته می شوند و یا دست و پای خود را گم کرده زبانشان به لکنت می افتد، طوری که دستشان رو می شود. اما برخی دیگر بسیار هنرمندانه و با زیرکی و ترفند بسیار دروغ می گویند و آنرا به شنونده طوری غالب می کنند که بسیار باور پذیر جلوه کند!
در یک جایگاه ایده ال و کامل جایی برای دروغ و ریا وجود ندارد و شاعران اجازه ی دروغگویی ندارند. ادبیات دروغ حول محور یک شخصیت دروغگو و دغل باز است . دیالوگی که بر اساس دروغ باشد بر خلاف اندیشه و باور ماست و باعث کتمان حقیقت درون ذهن ما می شود.
اطمینان خاطر باعث صداقت در شهادت برای بیننده و شنونده می شود. در غیر اینصورت باعث دروغگویی می شود که شیلر آنرا « اعتماد گستاخ دروغ » می نامد.
ضرب المثلی هست که می گوید : وقتی دروغ می گویی باید جافظه ی خوبی داشته باشی که در زبان فارسی آنرا به شکلی دیگر می گوییم : دروغگو کم حافظه است .
چرا که معمولاً با گفتن یک دروغ مجبور به گفتن دروغ های دیگر می شویم و کم کم در مقابل کوهی از دروغ قرار می گیریم.
تمام این نشانه ها ی دروغ هستند که به یک فرهنگ ادبی نیازی ندارد برای شناخت آن . کافی است که کمی روانشناسی بدانیم.
ادبیات بر پایه ی عناصر روانی انسانهاست و این عناصر بسط داده می شوند و به دلایلی تغییر می کنند. اما کسی که تجربه ی انسان طبیعی را ندارد موفق به تطبیق و سازگاری با ادبیات دروغ نخواهد بود، زبرا نشانه ها را نمی بیند و درک نمی کند.
در افسانه ها خیال پردازی وجود دارد . حیوانات سخن می گویند . جن و پری وجود دارد . دنیای خیال پردازی و غیرواقعی است. در شهر افسانه ای آدمک چوبی حرف می زند . درخت لوبیا تا ابرها رشد می کند .موش آشپزی می کند، ماهی پرواز می کند ........اینها همه در دنیای افسانه و خیال وجود دارد . با اینکه می دانیم همه ی اینها دروغ است ، اما وقتی وارد سرزمین افسانه ای می شویم همه را در ذهن خود باور می کنیم . اما اکثراً درجهت آموزش نیکی و صداقت هستند . در آخر داستان صداقت پیشه گان برنده و دغلبازان بازنده اند.
زبان فلسفه واقعی است اما زبان شعر غیر واقعی. در مقابل فلسفه، زبان شعر و ادبیات زبانی غیر واقعی و یا واقعیتی کتمان شده و پوشیده است.
هردر معتقد است : تنها یک نادان شعر را با دروغ می آمیزد و نیتشه می گوید: هنری که حقیقت را آنگونه که هست و بدون مکر و فریب نشان دهد ، هنر واقعی است. برتولت برشت هم می گوید: تنها حقیقت ارزش نوشتن دارد.
رابطه ی میان دروغ و احترام چیست؟ معمولاً وقتی ما می خواهیم بسیار مؤدب و مهربان باشیم ، دروغ می گوییم . عبارت های قربون صدقه که در زبان فارسی کاربرد زیادی دارد نوعی ریاست. عبارت های چاپلوسانه هم دروغ و ریاست. و کلاً عبارت های تعارفی نوعی دروغ است بعنوان وسیله ای برای متقاعد کردن طرف صحبت.
تعارف و خوارکردن هر دو به نوعی کج روی از راه راست محسوب می شود ، و آدم تعارفی و آدم دروغ گو هر دو از راه راست خارج شده اند. اولی برای بالا بردن مخاطب و دومی به منظور پایین آوردن مخاطب، نوعی افراط و تفریط محسوب می شود. بالابردن به معنای مدح و ستایش و پایین آوردن به معنای کنایه زدن . تملق و ستایش شاهان برای رسیدن به جاه و مقام و خوار و ذلیل کردن دشمنان از همین نوع است، که در هر دوحالت حقیقت به نوعی کتمان شده است.
یک ضرب المثل می گوید : نه مدح و ستایش کن و نه متلک بگو و طعنه بزن!!!!!!
تعارف در برخی کشور ها بصورت یک فرهنگ درآمده است و یک ارزش محسوب می شود. برخلاف دروغ گویی که گناه و ضد ارزش است.
در برخی از جوامع که هدف مهم است و وسیله ی به هدف رسیدن اهمیتی ندارد ، به هر وسیله ای که شده باید به هدف رسید ، حتی دروغ . بنابراین در این گونه جوامع دروغگویی ضد ارزش محسوب نمی شود!
دروغ و سیاست: در سیاست دروغ و ریا بسیار دیده می شود .اگر همه انسانها افکار و عقایدشان را با زبان پنهان نمی کنند ، اما این کار برای سیاستمداران یک روش اساسی است. یک هنر است . هنر سیاستمداران کتمان حقیقت است . آنها هیچگاه از ابتدا دست خود را رو نمی کنند. اصولا به همین دلیل کسی که همه چیز را بیان کند لقب بی سیاست به او می دهند. زبان سیاست به نوعی زبان دروغ است.
نمی دانم – یادم نیست – زیاد سؤال می کنید- و امثال آن جواب هایست مخصوص مردان سیاست ... همگی جنبه ی عدم صداقت و پنهان کاری دارد.
در کتاب شهریار اثر نیکولو ماکیاولی (1469-1527)، نویسنده و سیاستمدار ایتالیایی، که بی‌گمان پرخواننده‌ترین و بحث‌انگیزترین، ستوده‌ترین و بدنام‌ترین اثر در ادبیات سیاسی همه زمانهاست، اندرزهایی برای شاهان و دولتمردان وجود دارد. اگنون به اندرزهایی که درکتاب آمده است نگاه می‌کنیم: در فصل شانزدهم می‌گوید: بهتر آن است که تنگ‌چشم به شمار آیید اما داراییهای دولت را به باد ندهید تا اینکه به گشاده‌دستی شناخته شوید، اما کمر رعایای خود را در زیر بار مالیات بشکنید؛ در فصل هفدهم می‌گوید : سنگدلی درجایی که باید بهتر است از مهربانی در جایی که نباید؛ بهتر آن است که ترس‌انگیز باشید و بزرگتان بدارند تا اینکه مهرانگیز باشید و کمتر بزرگتان بدارند و مخصوصاً اندرزهای مشهور فصل هجدهم، که بیش از همه درباره آنها سخن گفته‌اند و از آنها انتقاد کرده‌اند: شهریار باید بتواند، در عین حال، هم روباه باشد و هم شیر؛ نباید پای‌بند پیمان خود بماند، اگر این پای‌بندی به زیان او تمام شود و انگیزه‌هایی که او را ناگزیر از بستن پیمان کرده بود از میان رفته باشد؛ باید خود را به ظاهر مهربان و درست‌پیمان و مردم‌دوست و راستگو و دیندار نشان دهد، ولی در عین حال باید بتواند چنین نباشد. بر روی هم، لازم است که «از نیکی دور نشود، اگر بتواند، ولی باید بتواند به بدی هم روی بیاورد، اگر چنین کاری ضروری باشد». همه اینها برای آن است که در کردارهای مردمان و مخصوصاً در کردارهای شهریاران، «همه پایان کار را می‌بینند». پس همان بهتر که کردار شهریار به گونه‌ای باشد که به کامیابی او و حفظ دولت بینجامد: وسایل همواره نیک شمرده خواهد شد و همه آنها را خواهند ستود و سرانجام.
به علاوه شهریار نماینده روشن‌ترین و زلال‌ترین بیان بک نظریه سیاسی است که تاکنون به عبارت آمده است. در اینجا همه‌چیز «سیاسی» است؛ هرملاحظه دیگری، اعم از اخلاقی و دینی، کنار گذاشته شده است. «آنچه باید باشد»، یعنی آرزوی یک زندگی والاتر، جای خود را به «آنچه هست» می‌دهد، یعنی به وقع نهادن به واقعیت، بدون دغدغه تغییر دادن آن. «امر سیاسی» در اینجا تقریباً به خودی خود و چنان بی‌واسطه و به قوت احساس می‌شود که اجازه نمی‌دهد هیچ صدای دیگری جز صدای مصلحت دولت به گوش برسد. دولت نیز همان شخص "شهریار" است، اشکال انسانی به خود می‌گیرد و در نحوه عمل یک موجود انسانی خلاصه می‌شود. بنابراین، مصلحت دولت همان مصلحت رئیس دولت است.
این اثر چکیده نظریه‌ای است که به نام «ماکیاولیسم» خوانده شده است؛ به همین سبب خشم همه مخالفان این نظریه را به خود برانگیخت.



. این کتاب از ژوئیه تا دسامبر 1513، به نگارش درآمد .



ماکیاولی که نگران سرنوشت فلورانس و ایتالیا بود و پس از سالها تجربه سیاسی می‌خواست اندیشه به‌بار نشسته خود را بیان کند، بر آن داشت تا به نوشتن این رساله تازه و کوتاه‌تر روی آورد.



در دهم دسامبر، در نامه مشهوری به دوست خود فرانچسکو وتوری (10)، به او چنین خبر می‌دهد: «من رساله‌ای به نام شهریار نوشته‌ام که در آن تا جایی که می‌توانم درمسائل غور می‌کنم.... اینکه حاکمیت چیست، بر چند نوع است، چگونه آن را به دست می‌آورند، چگونه آن را حفظ می‌کنند و چگونه آن را از دست می‌دهند.» شهریار اثری است که با یک جهش فکری از ذهن نویسنده آن تراویده است و کوششهای تنی چند از نویسندگان برای اثبات اینکه ماکیاولی آن را طی مراحلی نوشته است به جایی نرسیده است. عنوان اثر را بی‌گمان خود ماکیاولی تعیین نکرده است: او خود آن را گاهی درباره پادشاهیها و گاهی درباره شهریار می‌نامد؛ دوستانش و کاتبان اولین نسخه‌ها نیز آن را به نام، درباره پادشاهی ها خوانده‌اند.


این رساله که بسیار مختصر است، 26 فصل دارد؛ توالی منطقی آن فوق‌العاده دقیق است و طرح آن بدون وقفه و بدون انحراف از موضوع بسط می‌یابد. در نه فصل اول که به پرسش «پادشاهیها بر چندگونه‌اند و به چه شیوه‌هایی به دست می‌آیند» پاسخ داده می‌شود، روندهای مختلف تشکیل پادشاهیها بررسی می‌شود؛ فصل دهم از توانایی کلی دولت برای پیکار با دشمن خارجی سخن می‌گوید و فصل یازدهم به نوع خاصی از پادشاهی اختصاص دارد، یعنی پادشاهی دولتهای کلیسا که قوانین حاکم بر زندگی دولتهای دیگر در آنها اثری ندارد. مهمتر از این در فصول سوم تا پنجم، فتح ایالات تازه به دست یک دولت جاافتاده و سازمان‌یافته را بررسی می‌کند؛ در حالی‌که فصول ششم تا نهم از تشکیل یک شبه پادشاهی – مانند پادشاهیهای فرانچسکو اسفورتسا (15) و چزاره بورجا (سزار بورژیا) (16)- سخن می‌گوید. با فصول دوازدهم تا چهاردهم وارد مسائل بزرگ کلی می‌شویم که مربوط به زندگی درونی دولت است و سرانجام به یک مسئله تنها خلاصه می‌شود: تشکیل نیروهای مسلح.



در اینجاست که ماکیاولی، پس از انتقاد تند و گزنده از سپاهیان مزدور می‌کوشد تا برای یک دولت ضرورت داشتن «سپاههای ملی» را که «از رعایا، شهروندان یا از خود خدمتگزاران شهریار تشکیل شده باشد» نشان دهد. پس از این کار، یعنی پس از آنکه سازماندهی نظامی سامان یافت، دیگر ماکیاولی لازم نمی‌بیند اصلاحات کلی دیگری در دولت صورت گیرد؛ مسائل اقتصادی و مالی و جز اینها فرسنگها با اندیشه او فاصله دارد. از این‌رو، می‌پردازد به مسائل مربوط به شخص شهریار، مسائل مربوط به وسایلی که او برای نگاه‌داشتن خویش بر سر قدرت باید به کار ببرد و مسائل مربوط به صفاتی که او باید داشته باشد. از این‌رو، فصول پانزدهم تا بیست و سوم منحصراً به توصیف شهریار اختصاص دارد.


تحلیل ماکیاولی در این قسمت کاملاً واقع‌گرایانه است. هنگامی که در فصل پانزدهم، ضمن حمله به فیلسوفان و نویسندگانی که «در باب جمهوریها و پادشاهیهایی خیال‌پردازی کرده‌اندکه هرگز در کار نبوده‌اند» می‌گوید بر سر آن است که «سخنی سودمند از بهر آن‌کس که گوش شنوا دارد پیش کشد». و برای این کار بر آن است که «به جای خیال‌پردازی می‌باید به واقعیت روی کرد»، خود کاملاً آگاهی دارد که سخنانی می‌گوید که هیچ‌کس هرگز جرئت گفتن آنها را نداشته است. و





رساله با ابیات پترارک (پترارکا) (17) مأخوذ از شعر «ای ایتالیای من!» (18) پایان می‌یابد: «مردانگی در برابر خشم –سلاح برخواهد گرفت، و کار جنگ را کوتاه خواهد کرد- زیرا که آن دلیری دیرینه- در دلهای ایتالیاییها نمرده است.» به این ترتیب، رساله، که طی 25 فصل خود، روشنی سرد استدلال استوار و بی‌چون و چرایی داشت با فریادی پرشور و با استغاثه‌ای دردناک و اضطراب‌آمیز از کسی که بتواند ایتالیا را نجات دهد، بسته می‌شود.
ماکیاولی هنوز دلمشغول وحدت سیاسی ایتالیا نیست؛ شهریار تازه‌ای که او فرامی‌خواند کسی است که می‌بایست رهبری پیکار با بیگانه را به دست گیرد، اما در حقیقت او مستقیماً جز بر یک دولت قوی، و احتمالاً دولت ایتالیای مرکزی، تسلط نخواهد داشت. با این هم، استغاثه ماکیاولی در سراسر قرون، یکی از تواناترین جلوه‌های روح ملی ایتالیا باقی می‌ماند.




این نحوه تأویل مسئله به مسئله یک فرد وحدت اندیشه رساله را باز هم فشرده‌تر و قانع‌کننده‌تر می‌کند؛ هنجارهای نظری شواهد بسیار نزدیک و تام و تمامی در شخصیت چند شهریار بزرگ می‌یابد: فردیناند کاتولیک، شاه آراگون (19)، فرانچسکو اسفورتسا، و چزاره بورجا. قوت فوق‌العاده سبک که بی‌پیرایه و موجز است و همچنین سادگی مفاهیم نیز از اینجا ناشی می‌شود؛ زیرا شهریار از نظر ادبی شاهکار است. یکی از شاهکارهای بزرگ نثر ایتالیایی است. این اثر در اندک زمان به بیشتر زبانها ترجمه شد و در سرتاسر اروپا انتشار یافت و شهرت عظیمی به دست آورد که شاید هرگز نصیب هیچ اثر دیگری نشده باشد؛ مخصوصاً در نیمه قرن شانزدهم و نیمه اول قرن هفدهم، هدف اتهامات و ناسزاهای بسیار سخت قرار گرفت.





1.Niccolo Machiavelli 2.Albergaccio 3.Sant’ Andrea 4.Percussina
5.San Casciano 6.Leo 7.Giuliano 8.Lorenzo de Medici 9.Titus Livius
10.Francessco Vettori 11.De Principatibus, De’Principati 12.De Principe
13.Antonio Blado 14.Bernardo Giunta 15.Sforza 16.Cesare Borgia
17.Petrarca 18.”Italia mia” 19.Aragon
اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر