۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

آیا تاریخ تکرار می شود؟

فرهنگ ایرانی سده های پس از اسلام
و گذر از ثنویت
عقیده ثنویت که ریشه ی همه ی اندیشه های مذهبی و ملی مردم هند و ایرانی را تشکیل می داد آدمی را چنان نشان می داد که از دو مبدأ خیر و شر بطوری ترکیب شده است که آن دو نیرو در وی خنثی است و آدمی را سوار بر ارابه ای نقش می کرد که دو اسب سفید و سیاه ( خیر و شر ) آنرا می کشند پس آن دو نیرو مجبور و آدمی بر آنها فرمانروا بود.
هر چند حکومت ساسانی با فشار چند قرنی خواست عقیده به جامعه ی هرمی شکل را با حکومت بهتران طوری به مردم نشان دهد که شاه با فره ی ایزدی در رأس آن هرم قرار دارد و تمرکز دولتی را بر پایه ی عقیده جبر مذهبی زروانی استوار دارد لیکن در این راه کاملا موفق نبود.
فارابی در فصل 26 کتاب آراء اهل مدینه ی فاضله – جامعه ایده ال را برابر فکر ساسانیان بصورت هرمی نشان می دهد که قاعده ی آن را توده ی جاهل مردم تشکیل داده اند – بالای ایشان دانشوران و دانشمندان به گونه ای قرار دارند که هر چه علم شان بیشتر شود تعدادشان کمتر می شود . فارابی در رأس این هرم شاه را نشان می دهد که اعلم ناس است و با عقل فعال در پیوند است و به اصطلاح فره ی ایزدی دارد.
جنگ های سی ساله ی ایران و روم دولت ساسانی را ناتوان کرد و نارضایتی مردم را از حکومت طبقاتی کاست تا بدانجا که دولت در چند جنگ کوچک و بی اهمیت بنیانش فروریخت .
ایرانی که می خواست تازه به آموزش ساسانی فره ی ایزدی و علم و سواد ادعایی شاهانش خو کند ، خود را در برابر خلیفه های عرب یافت که توان ادعای دروغین علم را نیز نداشتند. ایرانی مسلمان شده در نسل بعد چنین می اندیشید که محمد و جانشینانش فره ی ایزدی داشتند و گرنه بر کسری و قیصر پیروز نمی شدند.
اما این اندیشه و باور برای خلیفه گان پس از محمد که جز کشتار مردم و اسیری زنان و فرزندانشان کاری نداشتند صدق نمی کرد و آنان نامی جز غاصب نداشتند .
پس تاج و تختی که محمد با فره ی ایزدی بدست آورده است بایستی مانند دوران ساسانی از راه تخم و ترکه به فرزندانش منتقل شود – چرا بدست خاندان امیه افتاده است که سالها با محمد جنگیده اند ؟
اگر همه مردم ایران بر این اندیشه نبودند آن عده روشن فکران که می خواستند خاک میهن خود را برهانند این اندیشه را در میان مردم رنج دیده گسترش دادند.
در آن دوران جز شمشیر عرب هیچ چیز حکومت نمی کرد . ایرانی حق هیچگونه اظهار نظری نداشت .
ایرانیان اسلام را بر پایه ی توحید اشراقی / پانتئیسم و با رنگ میترائیسم یا زروانی تکامل یافته از ثنویت زردشتی پذیرفته بودند .
پیش از آنکه عربها به معنی فلسفه ثنویت پی ببرند این اندیشه رشد کرد و گسترش یافت – هنگامی که اعراب به خطر ثنویت پی بردند مانویان به زیر پرچم مذهب سامی مسیحی که عربها آنرا به رسمیت شناخته بودند در امدند . فرقه های دیگر همچون مرجیان – جهمیان – قدریان ... بوجود آمدند.
در این دوران که ایرانیان عقاید اسلامی را به سوی نرمی و تسامح گرایش می دادند و حکام عرب با شمشیر بدیشان پاسخ می دادند گروهی عرب خشن تر از حکام به نام خارجیان به پاخاسته دولت را به تسامح بیش از حد و سست دینی متهم کردند.
دکتر علی نقی منزوی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر