۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

واژه ی جهنم


 کدگشایی واژه ی جهنم




“جهنم” شكل عربی شده ی واژه ی “گِهینُّم” [Gehinnom] در زبان عبری است. زبان كهن تر و از همان شاخه ی زبان های سامی در منطقه ی بین النهرین و به معنی:

“دره ی پسر هینّوم” [“Valley of the Son of Hinnom”]

این دره در شهر اورشلیم، و در جنوب كوه صهیون واقع است، كه در زمان های قدیم محل سوزاندن زباله های شهر بوده. بعد ها، افراد آن منطقه، بر اساس اعتقاد خود، جنازه ی كسانی را كه از رستگاری نومید شده بودند، مثل آدمهایی را كه دست به خودكشی می زدند، در این مكان می سوزاندند.

اما اتفاق های دیگری هم در این منطقه رخ می داد. محل عبادت آن دسته از قوم بنی اسرائیل هایی بود كه به دین های كنعانی و فنیقی ایمان داشتند و پیكره هایی از خداهای آنها را مانند، “مُلِك” [Molech] و “باآل” [Ba’al] — در این دره ساخته بوده و عبادت می كردند.

ولی اندك اندك، نادانی قوت گرفت و منجر به پی آمدهای دهشناكی شد، و آنها در آن مكان، قربانی كردن را شروع كردند، و روزی، شخصی به نام هینّوم [Hinnom] ، فرزند خود را در آنجا قربانی كرد، و از آن پس، آن نقطه را “دره ی پسر هینّوم” نامیدند. Gey Ben-Hinnom ĝ-ben-hinnōm یا valley of the son of Hinnom

بعدها، واژه ی “پسر” [ben] نیز از آن كم شد، و به “گِهینُُّم” ]”دره ی هینّوم” [Gehinnom] كوتاه شد.

اینكه در ابتدا، آن دره، برای مردم، محلی برای از بین بردن زباله های خود بوده، و بعد، از روی خرافات و نادانی، آن را به عبادت گاه و قربان گاه تبدیل كرده اند؛ یا اینكه، بر عكس، از عبادتگاهی به زباله دانی پیشرفت كرده، خیلی آشكار نیست، و بسته به گمان و بینش ما دارد.

اما، شاید نكته مهم این باشد كه كل این ماجرا ها، بعد از سلیمان و داودِ قصه های سامی ها شروع می شود كه مربوط به سه هزار سال پیش اند، و می توان منشا “گِهینُّم” را در زبان پارسی كهن یافت. چرا كه بسیاری از واژگان و آئین های زبان و فرهنگ آریایی، در دوران های بعدی، به زبان و فرهنگ ِ مردم منطقه های دیگر از جمله یونانی و عبری راه پیدا كرد.

واژه ی اوستایی گَئِثانَنی [gaeθānani] كه در زبان كهن سانسكریت هم با كمی دگرگونی آوایی وجود دارد، در بر گیرنده ی ریشه ی واژگانی مانند “گیتی”، “كیهان” و “جهان”، و به معنای “جهان های زیرین” است كه به باور آریایی ها به هفت طبقه بودن دنیای مردگان اشاره دارد كه مكانی است سرد كه خود انعكاس دهنده ی ذهنیت ایرانی ها ی باستان است كه با توجه به موقعیت جغرافیایی زندگی خود، زمستان و سرما را سخت و عذاب آور می دانستند، بر خلاف قوم های سامی و اسرائیلی كه از گرمای سوزان رنج می بردند.

بهرحال، “جهنم”، كه گهگاه بصورت “جهنم دره” در زبان فارسی متداول است، دره ای در اورشلیم است كه در حال حاضر یكی از مراكز گردش گری آن شهر محسوب می شود. حتی افرادی در آن قربان گاه روزگاران قدیم، دراز می كشند تا تصویری از نادانی جنایتكارانه ی پیشینیان را بازسازی كنند

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

زبان ترکی

زبان ترکی در آذربایجان

مهرداد  ایران مهر / پژوهشگر در فرهنگ ایران

به جز واژگانی از زبان های بیگانه عربی و انگلیسی که انیرانی  (غیرایرانی) به شمار آمده و بدبختانه به ادبیات و گفتار روزانه ما راه یافته اند، امروزه تنها زبان بیگانه موجود درون مرزهای سیاسی (نه فرهنگی) کشورمان، زبان بیگانه «ترکی - مغولی» می باشد که در بخش های شمال غرب کشور، و در خطه ای با نام کهن و ایرانی «آذربایجان» روایی یافته است. اگرچه این زبان در سرزمین هم میهنان ترکمن مان، به هیچ روی بیگانه به شمار نیامده؛ که از دیگر سو، خود نماد و نشانی از گوناگونی های زیبای موجود در سرزمین بزرگ و کهن ایران (فرهنگی) به شمار می آید.
به هر روی، داستان غم انگیز گسترش این زبان غیرایرانی در این منطقه از کشورمان (آذربایجان) را خیلی کوتاه برایتان بازمی گوییم؛ تا ببینیم که درین باره، نخست روسیه و سپس انگلیس، چگونه و چرا این همه در حفظ و گسترش این زبان با ریشه مغولی، در این منطقه از کشورمان کوشیده و هم چنان نیز می کوشند.
در هزاره های دور، رگه هایی از نژاد زرد، که به سوی غرب سرزمین خود کوچیده بودند، با تیره ای از مردمان ایرانی نژاد (سکا) در فرارودان (ماوراءالنهر) برخورده، و تیره میانه ای که «تور - تورانی» نامیده شد را پدید آوردند. ایشان سپس تر، زبانی به نام «توری» که آمیخته ای از زبان ایرانی کهن و شاخه ای از زبان های نژاد زرد بود را در میان خود پروردند.
در درازای این هزاره ها، همواره گروه های تازه تری از نژاد زرد، خود را به این سرزمین رسانیده و قصد تجاوز به آن می کردند، که البته با وجود ارتش نیرومند شاهنشاهی ایران، همیشه فرارودانی ها در مقابله با مهاجمان کام یافته و پیروز می گشتند. گویند «کوروش بزرگ» نیز در جنگ میان ارتش ایران با یکی از همین ایل های مهاجم بود که زخم خورد و تا پایان زندگی آن جراحت را با خود داشت. اگرچه که این روزگار، همیشه در جنگ و نبرد سپری نگشته و در بیشتر زمان ها، رفت و شد میان ایشان، به گونه بازرگانی و داد و ستد بوده است.
به هر روی، یک هزاره پس از آن و در زمان شاهنشاهی یزدگرد دوم ساسانی، «هون»ها که باز شاخه ای از نژاد زرد در سرزمین آن سوی منچوری بودند، به سرکردگی آتیلا، بار دیگر به فرارودان یورش آوردند که این بار هم با ایستادگی ستون های سپاه سواره ارتش ایران، ناچار از فرای «دریای کاسپیان» راه  نواحی مرکزی اروپا را در پیش گرفته و سرانجام با غارت و کشتار فراوان، به مجارستان امروزی، بخش های غربی در آناتولی (بیزانس - غرب ترکیه امروزی) و بالکان راه یافتند. هم چنین در روزگاران پسین، گروهی از نژاد زرد (تاتارها و مغول ها) تا مسکو نیز پیش رفته و تا همین 400 سال پیش، «روس ها» خراج گزار مغولان بودند !!
در پس فروپاشی شاهنشاهی توانمند ساسانی، که البته در پایان روزگار خویش به دلایلی کاستی فزوده بود؛ و بدین ترتیب، با گرفتار شدن کشورمان به دست تازیان بیابانگرد، دیگر توانی برای رویارویی با مهاجمان زردپوست شمال شرق، باقی نمانده بود. و اینگونه بود که سرانجام گروه هایی از ایشان توانستند تا به ایران راه یافته و به استخدام بنی عباس درآیند. به ویژه در دربار معتصم که خود، مادرش از تبار ترکان بود (بر خلاف مامون که مادری ایرانی داشت)، این تازه از راه رسیده ها، جا و جایگاهی یافته؛ و برای نمونه، گروهی از ایشان به سرکردگی «بغای ترک» برای سرکوب سردار دلاور ایرانی «بابک خرمدین»، از بغداد به آذربایجان شدند.
بخشی از ایشان پس از تسخیر نیرنگ آمیز دژ بابک، در همان سرزمین جایگیر شده و نخستین تخمه های نامیمون زبان «ترکی - مغولی» را در خاک کهن آذربایجان کِشتند. تا آن زمان، تنها در بخش های فرای قفقاز بود که شاخه ای از زبان توری - سکایی (نه ترکی - مغولی) روایی داشته و همین زبان نیز، خود کمتر به جنوب کوهستان های فرای قفقاز راه یافته بود. مردمان گویش ور این زبان، بیشتر «آلان ها» بودند.
ایران در ضعف ناشی از عوارض حمله اعراب به سر می برد که بار دیگر بخشی از مردمان وحشی نژاد زرد ساکن در سرزمین های شمال چین، به بهانه کشته شدن سفیران خود در فرارودان و البته به دلیل اصلی نیاز همیشگی برای دستیابی به امکانات و نیز سرزمین های پر حاصل بخش های غربی سرزمین شان، که شامل سرزمین های ایرانی تبار می شد، راهی ایران گشته و پس از به ثمر نرسیدن تلاش های جوانمردانه میرجلال الدین خوارزمشاه و سپاهیانش در برابر خونخواران مغول، ایشان بر خلاف بارهای پیشین، به ایران دست یافته و در آن جایگیر شدند.
و بدینگونه بود که زبان ترکی -  مغولی، اینبار به گونه ای فراگیر در ایران گسترده گشت. اگرچه که این بی فرهنگان شمشیر به دست، نه تنها به زودی زبان فارسی برگزیدند، که نام هایشان نیز ایرانی شد. اما این حضور نامیمون، بهانه ای شد برای گسترش آتی زبان ترکان در ایران.*
به هر روی، در پس آن روزگار بود که گروهی از اویغورها (تورهای سکایی ایرانی تبار)، از فرارودان به قصد سرزمین های درونی ایران به راه افتاده و به کرانه های جنوب شرقی دریای کاسپیان** رسیدند، که امروزه «ترکمن» نامیده می شوند. سپس بخشی از اویغورها با نام «آق قویونلو» و به سرکردگی شخصی به نام «اوزون حسن» راهی مغان و پارس آباد که سرزمین هایی پربار و حاصلخیز در آذربایجان به شمار می آمدند، گشتند. و این نیز دومین زمینه برای گسترش زبانی در آذربایجان می بود که اویغورها آن را با خود به آن سرزمین آوردند.
تا دیرزمانی، زبان اصلی مردم آذربایجان (آذر : آتور، آتش + بایگان : نگهداری) زبان های آذری و تاتی که هم ریشه با زبان کهن پهلوی می باشد، بوده است. به این زبان ها، هنوز هم در روستاهای پراکنده در سراسر آذربایجان، از جنوب آن تا کوه های فرای قفقاز سخن می گویند. برای نمونه، در زبان تاتی، زنبور عسل را «اَنگه» گویند، که می بینیم خود عسل نیز در فارسی «انگبین» خوانده می شود.
و اما، آق قویونلوها نیز خود سببی شدند برای پراکنش بیشتر این زبان بیگانه در آذربایجان، که البته دیگر اینک واژگان بسیاری از گویش های گوناگون دیگر ایرانی و از جمله فارسی، بدان راه یافته بود. پیش از این زمان، و با نگاهی به سروده های مولوی بلخی و شمس تبریزی، می بینیم که هیچیک در سروده هایشان حتی یک خط شعر به این زبان (ترکی - مغولی) ندارند. بنابراین اگر که مردم تبریز و دیگر نواحی آذربایجان در آن زمان، با این زبان آشنا می-بودند، پس می بایست که ایشان شعرهایی نیز به آن زبان می سروده اند، که می بینیم چنین نیست.
این روند پراکنش و گاه پس نشینی «این زبان تازه وارد» در حال دنبال شدن بود، که گام های ناپاک روس ها به ایران رسید. ایشان به تقلید از انگلیسی ها که با زدودن زبان کهن فارسی از میانرودان (عراق کنونی) و جایگزینی زبان مردمان حجاز (عربی) به جای آن، توانستند آن سرزمین را از ایران جدا نمایند؛ ازین رو، ایشان نیز بر آن شدند تا با زدودن زبان های کهن ایرانی از آذربایجان و جایگزین کردن آن با این زبان بیگانه «ترکی - مغولی»، بتوانند آذربایجان را نیز در پس قفقاز، از ایران جدا کنند.
و بدین گونه بود که در سال های تجاوز به ایران و تصرف موقت آذربایجان، مدارسی را افتتاح کرده و فرزندان مردم آنجا را ترغیب به تحصیل در آن مدارس نمودند. و البته از جمله شروط پذیرفتن ایشان و نام نویسی از آن ها، یکی شرط «آموزش به زبان ترکی!» بود، و نه فارسی (البته در قانون اساسی امروز کشورمان، از «آموزش زبان های محلی» سخن به میان آمده، نه «آموزش [به!] زبان محلی»؛ و باز نیاز به توضیح است که باز منظور زبان های بومی ایرانی، مانند کردی و تاتی و ... است، نه زبان های بیگانه و خارجی به مانند ترکی!).
به هر روی، مردم آن سامان نیز به ناچار شرط ظالمانه و تحمیلی روس ها را پذیرفته و فرزندان خود را روانه آن مدارس نمودند. این کودکان، آن زبان بیگانه را فرا گرفته و پس از بلوغ، همین دختران و پسران با هم ازدواج نموده و صاحب فرزند شدند؛ و ناخودآگاه این زبان بیگانه، به فرزندان آن ها نیز سرایت نموده و در آذربایجان همه گیر شد، و مصیبتی گشت که تاکنون نیز گرفتار آنیم.
به گونه ای که امروزه، ایرانیان حتی برای پرسیدن یک نشانی در شهرهای ترک زبان نیز با دشواری روبرو می شوند!! زبان رایج امروز مردم آذربایجان، ریشه ای ترکی - مغولی دارد، که البته واژگان فراوان توری، سکایی، آذری، تاتی، پهلوی، فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسوی و ... نیز به راحتی در آن یافت می¬شود؛ اما به هر حال بُن واژگان (فعل های) آن مغولی است.
از دیگر سو، اگرچه که روس ها سرانجام هم نتوانستند از این نیرنگ خویش بهره ای به چنگ آورند و آذربایجان در آغوش مام میهن باقی ماند؛ اما امروزه دشمنان ایران، از این حربه ناجوانمردانه، هم چنان برای کوک کردن ساز جدایی آذربایجان و تجزیه ایران، بهره می گیرند. خوبست در اینجا نکته ای را یادآوری نماییم، و آن اینکه همین روس ها، خود از تبار تیره سکا از نژاد ایرانی اند. اگرچه که خودشان هرگز چنین چیزی را نمی پذیرند.
تنها برای نمونه ای کوچک می گوییم که در زبان فعلی آن ها واژگان فراوانی از زبان ایرانی کهن وجود دارد، به مانند اسپاسیوا (: سپاس) و ...؛ اما به هر روی، هم چنان ایرانیان خطه آذربایجان از تبار تیره ماد از نژاد ایرانی می باشند، نه تبار دیگری.
مردم شریف آذربایجان، این ایرانیان نژاده از تیره ماد نژاد ایرانی که البته برخی شان فراموش کرده اند، ویژگی¬های ظاهری به مانند قامت بلند، پوست و مو و چشمان روشن و بسیاری ویژگی های ظاهری و زیبای دیگر که امروزه دارند، همگی از نشانه های تیره فرخنده ماد از نژاد پاک ایرانی است.
درست همانند هم میهنان «کرد»مان که همین ویژگی های ظاهری را با خود دارند (البته نیاز به توضیح است که زبان کردی، از شاخه زبان های کهن ایرانی و بازمانده گویش مادهاست، همانند زبان های آذری و تاتی، که به هیچ روی بیگانه شناخته نمی شوند).
به هر روی، بدبختانه امروزه شماری از مردم آذربایجان، ناآگاهانه خود را از نژاد و تبار ترک می دانند(!) و هرگز هم با خود نمی اندیشند که ویژگی های ترک نژادان (نژاد زرد)، درست بر خلاف نشانه های ظاهری ایشان بوده، و شامل قدهای کوتاه، پوست زرد و تیره، چشمان بادامی و ... می باشد، که البته هیچکدام از این نشانه ها در برومندان آذربایجان یافت نمی گردد. این گرامیان، امروزه خود را «ترک تبار و آذری زبان!» می دانند، غافل از اینکه «آذری و ایرانی تبار» بوده و اینک نیز چندی است که «ترک زبان» گشته اند.
ما در اینجا، حساب شماری مزدور، موسوم به «پان تورک!» را از خیل عظیم ایرانیان پاک نهاد خطه سرافراز آذربایجان، جدا می دانیم.
برای آگاهی بیشتر، کتاب های «آذری یا زبان باستانی آذربایجان – احمد کسروی» و «صهیونیسم و پان ترکیسم - ؟ سلطانشاهی» را ببینید.
     
 
*امروزه شماری نادان که خود را «پان تورک» می نامند، بدون در نظر گرفتن ویژگی های ظاهری خود، که بیشتر از تیره ماد و ایرانی نژاد می باشند، خود را تنها به این بهانه که زبان ترکی می دانند، ترک تبار و از نوادگان چنگیز مغول به شمار می آورند. ایشان به کشتار گسترده ایرانیان توسط مغولان افتخار نموده و خویش را دنباله رو آن آدمکش وحشی (چنگیز) می خوانند. ایشان انگشتان دست خود را به گونه ای قرار می دهند که همانند سر گرگ شده و آن را بالای سر می گیرند، و به هنگام قرائت قرآن مسلمانان، به نشانه تمسخر، همانند گرگ زوزه می کشند. اینان، ایرانیان را «فارس» نامیده و رسالت خود را نابودی آنان می دانند. این گروه ناآگاه و مزدور، توسط انگلیس راهبری شده و از حمایت های صهیونیسم جهانی برخوردار است. امروزه ردپای این گروه را به روشنی می توان در دور و بر باشگاه تراکتورسازی که البته ایشان به آن «تراختور!» می گویند، به چشم دید.
**امروزه ما ایرانیان این دریا را به نادرست «خزر!» می نامیم، که نام ایلی وحشی از آلان ها بوده است. جهانیان این دریا را با نام درست، واقعی و ایرانی آن «کاسپین» شناخته و حتی اعراب نیز آن را به گونه معرب شده اش «بحرالقزوین» به کار می برند. کاسپی ها، گروهی از ایرانیان بودند که شاپور یکم ساسانی، ایشان را در شهری با نام خودشان «کاسپیان» جای داد، که امروزه بدبختانه همان را نیز به گونه معرب «قزوین!» به کار می بریم