۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

زبان و شناخت





زبان و شناخت
آدام شاف
عملکرد خلاقانه نظام زبانی در ساختار نظام نظری. ازطرفی ویلهلم هومبولت چنین مسائلی را در حیطه زبانشناسی آلمان مطرح کرد.
Wilhelm von Humboldt
 در سال 1757 آکادمی علمی برلین این سؤال را مطرح کرد: عقاید بر ذهن اثر می گذارند یا ذهن بر عقاید؟ عقیده ای که تأثیر زیادی بر فلسفه زبان داشت این بود که نظام زبان هر ملت اندیشه آن ملت را می سازد. هردر زبانشناس بزرگ  آلمانی  دستاوردهایی در حوزه نشانه شناسی ، زبانشناسی فلسفی ، زبان و تفکر داشت.به عقیده وی زبان تنها یک ابزار نیست ، بلکه شکل دهنده ذهن است . انتقال تجربیات و رابطه میان نسل ها از راه زبان صورت می گیرد ، و در ضمن آموزش به نسل آینده منتقل می شود. ما نه تنها با یک زبان می اندیشیم بلکه بر اساس آن زبان می اندیشیم. بنابراین زبان صورت افکار و عقاید ماست . زبان  در حقیقت به افکار ما شکل می دهد و آنرا محدود می سازد.زبان صورت علوم است و با زبان است که اندیشه شکل می گیرند. اندیشه را با واژه ها می شناسیم و با زبان فکر می کنیم : چرا که تفکر چیزی بجز صحبت کردن نیست .هر ملتی متناسب با طرز تفکرش صحبت می کند و متناسب با نوع کلامش می اندیشد. ( و بعبارتی دیگر کلام هر ملتی متناسب با اندیشه اش و اندیشه اش متناسب با کلامش است) در زبان هر ملتی تجربیات ان ملت نهفته است. واقعیاتی که زبان هر ملت به نسل بعدی منتقل می کند ، تشکیل دهنده جهان بینی آن ملت است .زبان تنها یک ابزار نیست بلکه روش شناخت علم است و عامل خلاقیت بشر . زبان محدودیت ها و یافته های شناخت بشریت را ترسیم می کند.هردرherder با مطالعات وسیع در ادبیات زبان آلمانی در صدد این بود که دریابد زبان مردم آلمان تا چه حد با نوع تفکر مردم آن در تناسب است و تا چه حد زبانشان بر ادبیاتشان تأثیر گذاشته است؟تا چه حد می توان دریافت که ریشه واژگان یک زبان  با طرز تفکر گویشوران آن زبان  همخوانی دارد و دستور و قواعد زبانی منعکس کننده  ویژگی های گویشوران آن می باشد؟زبان بازتاب یک ملیت است . عقاید هومبولت  در فلسفه تلفیقی است از عقاید کانت ، هردر و هگل . اندیشه اصلی فلسفه هومبولتی در زبان مربوط است به ویژگی خلاقیت زبان در فرایندهای معنوی. این اندیشه در تئوری مربوط به کاربرد زبان در جهان بینی( بیان چگونگی تصور ما از جهان)  و ساختمان خود زبان راه یافته است.به نظرهومبولت مسئله عملکرد زبان در چگونگی خلق  جهان بینی ما بسیار مهم است، بطوریکه وی آنرا بعنوان موضوع اصلی زبان می شمارد. گوناگونی زبانها برای انسان تنها گوناگونی آواهاست ، آواهایی که برای نشان دادن اجسام به کار می روند و انسان از آنها تنها بعنوان ابزاری در جهت نشان دادن آن اجسام استفاده می کند. این اندیشه در مطالعات زبانشناسی مخرب است  و مانع از شناخت زبانهای مختلف می شود و باعث مرگ و عقیم شدن اینگونه مطالعات می شود.چرا که به عقیده شاف اهمیت اصلی زبانشناسی بررسی و شناخت کاربرد زبان در شکل گیری اندیشه هاست. معنای حقیقی مطالعات زبانی به نظر شاف بررسی این موضوع است که زبان چگونه اندیشه را می سازد.  زبان بعنوان عنصر دگرگون کننده و خالق جهان بشریت مربوط به اندیشه همبولت می شود. در اندیشه همبولت زبان در حقیقت یک عنصر واسطه گر میان انسان و جهان می شود.
زبان یک عامل شکل دهنده به ذهن است یعنی در ساختن ذهن افراد بشر نقش عمده ای دارد. از طرفی دیگرزبان حاصل ملت ها است ، و از ملیت ما بوجود آمده است.هومبولت این اندیشه را به این صورت بیان می کند و آنرا شرح می دهد: خصوصیات روحی یک ملت درصورت زبانی آن ملت ادغام شده است.  زبان را بنابراین می توان نمود و تبلور خصوصیات روحی ملت ها دانست.  زبان روح یک ملت  است و روح آن ملت  زبانشان است . اندیشه تبلور- تجلی  نمی یابد مگر در هویت انسان ها.   اندیشه هومبولت در فلسفه زبان  قرن 19 و 20 تأثیرگذاشت و راه آن  به خارج از آلمان نیزگشوده شد  .جهان بینی ما بستگی به زبان ما  دارد ( محتوی جهان بینی در زبان است ) رابطه میان زبان و روح مردم ( مردم دوستی ) volksgeist  در اثر کارل وسلر شرح داده می شود. زبان نه تنها یک فراورده است  - بلکه نتیجه روحیات  و معنویات ملی ماست 
زبان رابطه میان انسان و جهان است .  زبان فاکتور و عامل شکل دهنده ذهن ملیت ماست و هم زمان شکل دهنده ذهنیت فردی ما را تشکیل می دهد. از طرف دیگر زبان حاصل ملیت است و خصوصیات روحی ملی ما را تشکیل می دهد. همبولت این موضوع را بصورتی واضح تر شرح می دهد. ویژگیهای روحی و شکل زبانی یک ملت بطور کامل در هم ذوب شده اند بطوریکه اگر عنصری داده شود ، عنصر دیگر از آن نتیجه گرفته می شود.  بدین ترتیب زبان تجلی برونی خصوصیات روحی یک ملت است . ( خلقیات روحی )  زبان روح آنان و روح آنان زبانشان است . اندیشه به تجلی نمی رسد مگر با هویت یک ملت . زبان ها نه تنها محصول و فراورده اند بلکه نتیجه روح ملی ما هستند. روحیات ملت شکل می گیرد . روح ملی دارای انرژی زنده است و شکل دهنده و خلاق بطوریکه شخصیت انسانها را می سازد. زبان روح ملت است ، روحی زنده که دارای توانایی زایش است و خلاقیت و تجلی بخش بشریت . ارتباط شناخت جهان و زبان – شکل و صورت درونی زبان که به جهان بینی ما ساختار می دهد.  اندیشه نظام زبانی بعنوان جهان واسطه ، بعنوان واسطه میان آواهای زبانی و جهان اشیاء. این گونه اندیشه ها البته به یک کلمه مربوط نمی شود بلکه کل کلام را در بر می گیرد. با گفتن و یا شنیدن یک واژه ، معنی آن دریافت نمی شود مگر در یک متن ، و در ارتباط با واژه های دیگر ، یک نشانه به تنهایی قادر به گفتن چیزی نیست . تنها نظام کل زبان می تواند پیامی را تولید کند. بدین ترتیب واژه ها در ارتباط با هم قرار دارند. از نظر وابستگی میان اندیشه و کلام واضح است که زبانها ابزارهایی هستند برای به نمایش درآوردن واقعیات  ( نمود واقعیات) تفاوت زبانها تنها در آواها و نشانه های زبانی نیست بلکه در جهان بینی ماست . ذهنیت تمام بشریت بهرحال مبدل به عینیت می شود.سازگاری اصلی میان جهان و انسان ، که بر طبق آن امکان شناخت واقعیت وجود دارد، مرور می شود .شناخت در نظر هومبولت یک فرایند است. شکل گیری یک مفهوم با کمک واژه ها یک فرایند قرار دادی است .  زبان در اینجا منعکس کننده واقعیات نیست بلکه  خالق نشانه های مفهومی است و خود زبان از قراردادی بودن ساختار زبانی – نشانه ای مستقل نیست. به نظر هومبولت مسئله انعکاس واقعیت در زبان جنبه پیچیده ایست از فلسفه دیالکتیکی میان ذهنیت و عینیت در شناخت . زبان منعکس کننده هستی ( بودن) نیست ، بلکه برعکس ، خالق نشانه هاست و پس بنابراین بودن . تریر می افزاید : بودن برای ما ، که از ساختار نشانه ای مستقل نیست . اما از جنبه دیگر واقعیت ، مستقل از انسانی که هومبولت از او سخن می گوید ، اثرس از آن نیست .هومبولت بی شک راه کانت را دنبال می کند. یعنی نه تنها برای مادی گرایی بی نتیجه ، بلکه برای ایده ال گرایی کانتی. شناخت ساختار ذهنی دارد. تنها جهان بینی در زبان گنجایش دارد و شکل درونی  جهان را به روح بشری تغییر می دهد.( مالکیت ) که تغییر می دهد جهان را برای خود ، که یک ناشناختنی است در دنیای ما ، در یک ساختار شناختی .اگر بخواهیم نشان دهیم به طور خلاصه منبع و محتوی تمام مشاهداتمان را باید بگوییم که همیشه در شرایط نشان دادن اثار روحی قرار داریم که به شکل زبانی تجلی می یابد.
پس مسلماً زبان یک عامل است. مکانیزم این تبدیل بدین سان می باشد: شرایط واقعیت جهان بینی در مورد هر زبان یعنی تصویر زبانی از جهان .
این تصویر از جهان که گرفته شده از هومبولت – با شکل درونی زبان – دارای قدرت دینامیکی ( فیزیکی ) است و انرژی دارد. ( فعال است ) زبان محدود نمی شود به ارتباط میان انسان ها – بلکه شکل دهنده دنیای ماست و روحیات ما
تغییر جهان توسط زبان به دو شکل قابل تفسیراست :
1-      عاملی است برای شناخت – یک نظام زبانی خاص در طرز تفکر و اندیشه ( عرفان)  ما تأثیرمی گذارد.
2-      بعنوان خالق تصویری از جهان ، نظام زبانی بعنوان واسطه / اطلاعات نظام زبانی –
این تصویر باعث شناخت ما از جهان می شود.  تفسیر اول نژاد پرستانه است و دومی تا حدی ایده ال گرانه می باشد.
یعنی نشانه های زبانی تبدیل می شوند به زبان تنها در کنار دخالت جهان واسطه گر زبان مادری ما.و این جهان واسطه گر وجود دارد فقط با ثبوت و قدرت جهان نشانه ای یک زبان خاص . زبان مادر ی بعنوان انتقال دهنده دنیا – تنها یک انعکاس نیست – بلکه دخالت انسان است – انسانی کردن روح وجود و هستی. هیچ وسیله زبانی تصویر ساده ای از بودن نیست اما در هر یک از موجودات یک وجود روحی تأیید شده است . زبانی که ازان استفاده می کنیم در دیدگاه ما نسبت به جهان تأثیر گذار است .
===============================================
با گذر از افسانه گرایی و تخیل گرایی به علم  ، اصلا رد نمی کنیم بطور اساسی مشاهدات وایگربر را که بر اساس آن تفاوت های زبانی در یک زمان متفاوتند با طبقه بندی اشیاء جهان که در اطراف ماست . و مارا احاطه کرده اند.
بهرحال  در زبان لاتین واژه ای پیدا نمی کنیم که مطابق واژه آلمانی  ( onkel )    باشد .
اما فقط طبقه بندی مربوط به والدین  ( patruus)  پدری و یا مادری  ( avunculusa)   باید متذکر شویم که چه چیز برای اصطلاحات دیگر وجود دارد. مانند عمه عمو خاله دایی نوه پسر خاله ....
همین مشکل در آنالیز و بررسی و تحلیل اصطلاحات مورد استفاده در زبانهای مختلف برای توصیف ستارگان . همچنین در مورد نیاز به صرف نظر کردن از هر برخورد و تلقی خاص و بررسی و تحلیل اجتماعی فرهنگی می باشد. چیزی که وایگربر برای فهمیدن به صورت های مختلف ، منظم و جدا
وایسبرگر پیش رو می گذارد فرهنگ های یونانی – رومی را و فرهنگ چینی .
اما یک مسئله غیر قابل انکار است .
چیزی که می ماند در یک اندازه ثابت در واژگان تأثیر گذار بطریقی که در آن انسانها یی که در چنین فضایی تحصیل کرده اند  زبانی آن جنبه از واقعیت را می بینند.
واژه  volksgeist  در زبان آلمانی (روح مردم) از دو واژه مردم  و روح و روان تشکیل شده است.
( حیوانات بیشتر غریزی رفتار می کنند – آنها نه زبان دارند و نه تفکر- زبان حیوانات تنها برای برقراری ارتباط است – که نمی توان به آن نام گفتگو داد - چرا که در گفتگو ملزم به داشتن علائم و نشانه های زبانی واجی هستیم – در حالیکه زبان فقط نظامی قاعده مند معنایی و دستوری انتراعی است.)
زبان خلق کننده تصویر واقعیت است
دید ما نسبت به واقعیت مانند آینه ایست برای یک نظم به چیزهای غیر وابسته به ما .
اندیشه و  نظریه ساپیر و ورف :
ساپیر درسال 1939 و ورف در سال 1941 بدرود حیات گفت . ساپیر زبانشناسی بود که به مطالعه زبانهای سرخپوستی پرداخت . به نظر ساپیر هر زبانی نشانگر دید گویشوران آن زبان نسبت به جهان پیرامون خود است . ساپیر نه تنها یک زبانشناس بود بلکه یک مردم شناس هم بود .و همچون دیگر مردم شناسان به بررسی و تحلیل واقعیات اجتماعی اقوام می پرداخت . ساپیر می دانست که جنبه های اجتماعی و اقتصادی زندگی در یک اجتماع بر فرهنگ و زبان آن اجتماع تأثیر می گذارد .نظر ساپیر در کل : زبان انعکاس محیط است .
دو نظریه اصلی ساپیر و ورف را می توان به این صورت بیان کرد:
زبان که یک محصول اجتماعی است – شکل گرفته در یک نظام زبانی که در آن تحصیل می کنیم و از دوران کودکی تفکر می کنیم- و روش حس و درک ما نسبت به دنیای اطراف ماست.
تفاوت های میان نظام های زبانی که انعکاس گر محیط های مختلف که در آن بوجود می آیند – انسانهایی که می اندیشند با زبانهای مختلف دنیای اطراف خود را به صورت های متفاوتی درک می کنند.
بنجامین لی ورف زبان شناس و مردم شناسی که  در جوانی از دنیا رفت .وقتی تنها 44 سال داشت . ورف برای خود کار می کرد و وقتی تنها 34 سال داشت همکار ساپیر شد . و در 40 سالگی در دانشگاه ایل امریکا تدریس می کرد.او هم به مطالعه زبانهای سرخپوستی امریکایی می پرداخت و متوجه شد که زبان آنها با فرهنگشان بسیار نزدیک است .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر