۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

سورنا و همسرش ویشکا




ویشکا
و همسرش سورنا


ویشکا
از جنگاوران زن ایرانزمین در دودمان اشکانیان است ، که به خاطر نشان دادن
لیاقت در زمان ارد دوم به درجات بالای ارتش دست یافته بود. به همسرش سورنا
گفت با کناره گیری سرورمان ارد (دوم) از پادشاهی ، شما هم از ارتش کناره
گرفته اید مارک آنتوان (یکی از سه زمامدار حکومت سه نفره امپراتوری روم و
حکمران مصر) قصد حمله به کیان امپراتوری ایرانزمین را دارد و شما رومیان را
قبلا در "حران" شکست داده اید . سورنا پاسخ داد پس از کناره گیری ارد
پادشاه کشورمان و روی کار آمدن فرهاد (چهارم) دیگر دستم به شمشیر نمی رود
هر کاری را ، شوقی لازم است و این شوق دیگر در من نیست . ویشکا گفت چه شوقی
مهمتر از حفظ خاک کشورمان .
سورنا گفت دو طرف شمشیربُرنده است اما
شمشیر من تنها یک لبه دارد لبه دیگر آن پادشاهی است که از حکمرانی چشم فرو
بسته ، شمشیر من هم دیگر شمشیر نیست ، اما تو می توانی همچون گذشته برای
کشورمان در ارتش باقی بمانی . ویشکا ، فرهاد چهارم را در جنگ با قیصر روم
مارک آنتوان یاری داد و پس از شکست خفت بار رومیان که به شانزده هزار کشته
منجر شد و رومیان به شمال دریای سیاه (حدود اکراین امروزی ) فراری شدند
ویشکا نیز از ارتش کنارگیری گرفت .
ارد بزرگ می گوید : ( ستایش گران
میهن ، زنان و مردان آزاده اند ). ویشکا و سورنا نماد چنین آزادگانی هستند .
اوج
شکوه اشکانیان همزمان با پادشاهی ارد دوم بود، همان کسی که افسران خویش را
آنگونه عزیز می داشت که فرزندانش هستند .


یادآوری : سورنا و
ویشکا دو بار جان فرهاد چهارم ، پادشاه ایران را از ترور رومیان نجات دادند
. که بار دوم به قیمت جانشان تمام شد و آنها به وسیله مزدوران رومی کشته
شدند . قتل سورنا بدست ارد دوم ساخته و پرداخته تاریخ نویسان مغرضی همچون
گیریشمن فرانسوی بوده و عاری از حقیقت می باشد چرا که ارد دوم دو سال قبل از
سورنا در انزوا و تنهایی مُرد . البته اروپاییها همانند همیشه برای
چسباندن برچسب وحشیگری که خصلت خود آنهاست به ایرانیان ، مرگ ارد دوم را
نیز به گردن فرزندش فرهاد چهارم افکندند !.


می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .
پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟
گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .
پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟
سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین .
پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟
سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .
پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !
سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .
پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .
اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .
بر اسب نشست .
سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .
ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .
به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .
یاد و نام همه آنان گرامی باد .

۱ نظر: