۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

حکایت چاله حکایت آشنایست

چاله ای دریکی ازخیابانهای شهروجودداشت و مردم از وجود این چاله گله داشتند
زیرا بدلیل تاریکی خیابان بعضی وقتاآدمهای اون محل توی اون چاله می افتادند
وبه شدت زخمی می شدند
بنابراین همگی تصمیم گرفتند روبروی فرمانداری شهرجمع شوند
و اعتراض خودشان روبگن باکلی شعار وهیاهو
بالاخره فرماندارو شهردار ونماینده شهردرمجلس بیرون اومدن وپشت تریبون قرارگرفتن
ابتدا فرماندارشروع به سخنرانی کرد وهمه ساکت شدن.
فرماندارگفت
من راه حل بسیارخوب دارم
واون اینه که ما یه مرکز فوریتهای پزشکی -اورژانس - درنزدیکی اون چاله ایجادکنیم
تاهرموقع کسی دراون چاله افتادسرعا اونو باآمبولانس به بیمارستان برسونه.
مردم همگی خوشحال کف میزدندوایول میگفتن
تااینکه شهردار پاشد
وروبه فرماندار کرد و گفت این یه راه حل مسخره است
چون شاید تاآمبولانس اون زخمی روبرسونه بیمارستان طرف بمیره ،
بنابراین من پیشنهادمیکنم که یک بیمارستان رودرنزدیکی اون چاله ایجادبشه
که اگه کسی تواون چاله بیفته سریع برسه بیمارستان
وموردمداواقرار بگیره واینجوری شانس زنده ماندش بیشتره.
دیگه مردم سرازپانمی شناختن کلی خوشحال شدن که صاحب یه بیمارستان جدید میشوند
ناگهان نماینده شهر گفت که نه فرماندار عقل دارد نه شهردار.
چون ساخت یه بیمارستان حداقل2سال زمان میبرد ومابرای الان چاره می خواهیم
مردم همگی ساکت شدن
که آقای نماینده چه راه حلی داره
که نماینده گفت
مااین چاله راپرمیکنیم
ودرکناربیمارستان شهر یه چاله میکنیم
اینجوری هم سریعتره وهم ارزانتر.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر