تکواژشناسی یا ساختواژه یا ریخت شناسی واژه
درمنابع مختلف زبانشناسی معادل های گوناگونی برای اصطلاح مورفولوژی به کار رفته است . صرف – ساختواژه – واژه شناسی – تکواژشناسی
مورفولوژی یکی از زیر شاخه های زبانشناسی است، که به مطالعۀ ساختار واژه می پردازد.
به عبارت دیگر تکواژشناسی به مطالعه ساختار درونی واژه ها و روابط حاکم بر آنها می پردازد.
موضوع تکواژشناسی واژه است .
اما واژه چیست؟ تعریف واژه شاید کار چندان ساده ای نباشد، اما می توان گفت :
واژه کوچکترین واحد آزاد زبان است . اما کوچترین واحد معنادار زبان نیست. زیرا می توان آنرا به واحدهای کوچکتر تقسیم کرد. مثلاً واژۀ کارگران از سه بخش معنادار کار + گر + ان تشکیل شده است، که هر یک از آنها را می توان نشانه نامید . مثلاً (ان) نشانۀ جمع است. اصطلاح تخصصی برای این نشانه ها درزبانشناسی تکواژ ( مورفم ) است.
تکواژ
تکواژها واحدهای کمینۀ نحوی در زبان هستند. تکواژ اساس ساختار واژگان است. کوچکترین تکواژ یک واج است . مانند تکواژ جمع در زبان انگلیسی.
انواع تکواژ:
تکواژها به دو دسته تقسیم می شوند : تکواژ قاموسی و تکواژ دستوری و نیزهر کدام را می توان به دو دسته تکواژ آزاد و تکواژ وابسته تقسیم کرد.
تکواژ وابسته را وند می نامند.
پسوند – پیشوند- میانوند
پسوند به وندی می گویند که پس از ستاک قرار می گیرد. مانند پسوند ( ار ) در واژه گفتار
پیشوند به وندی می گویند که پیش از وند قرار می گیرد. مانند پیشوند ( نا) در واژه نادان
میانوند به وندی گفته می شود که در میان واژه قرار بگیرد. که در زبان فارسی وجود ندارد.
وندواره
واژه ای که به مرور زمان از واژه ای مستقل به وند تکوین یافته است و معنایش ضعیف شده است.
مانند (باز) در حقه باز
هموند
هموند تکواژی است که نه بصورت آزاد ظهور می کند و نه بصورت وند به کار میرود. مانند ( چم ) در چمدان.
ستاک
پایه ای که وند به آن افروده می شود ، ستاک می نامند. به عبارت دیگر ستاک شکلی از واژه است که برای تصریف و اشتقاق آماده می باشد.
گاهی ستاک معادل ریشه است و گاهی یک وند به واحد بزرگتری از ریشه افزوده می شود ، یعنی ستاک بزرگتر از ریشه است.
هوش ( ستاک/ ریشه ) + مند ( پسوند ) = هوشمند
هوشمند ( ستاک ) + انه ( پسوند ) = هوشمندانه
ریشه
شکل اصلی واژه است که از نظر تصریف و اشتقاق قابل تجزیه به اجزای کوچک تر نیست.
تکواژ میانجی
واژه های مختوم به واکه در زبان فارسی در هنگام جمع بستن با (ان) در میانشان تکواژ میانجی ظاهر میشود. این امر بدین سبب است که همجواری دو واکه در زبان فارسی جایز نیست. تکواژهای میانجی در زبان فارسی عبارتند از ( ک - ی - گ - و )
نیا - نیاکان
گدا - گدایان
ستاره - ستارگان
دانشجو - دانشجویان
تکواژ تهی
تکواژ میانجی یک تکواژ تهی است زیرا نمود آوایی دارد ، اما نقش دستوری ندارد.
مثال:خانه ی من
تکواژ صفر
تکواژ صفر نمود صوری ندارد ، اما نقش دستوری دارد.
مثال : در صیغه سوم شخص مفرد افعال: خورد0- پوشید 0
انواع واژه
صورتهای مختلف یک واژه را شکل واژه می نامند .
و صورت درج شده در فرهنگ لغت صورت اسنادی نامیده میشود.
صورت اسنادی قراردادی است و در زبانهای مختلف متفاوت است مثلاً در زبان فارسی و ایتالیایی و برخی زبانهای دیگر صورت اسنادی فعل، صورت مصدری آن است ، اما در برخی زبانهای دیگر مثل یونانی و لاتین صورت اسنادی فعل ، سوم شخص مفرد آن است .
بطورکلی می توان واژه ها را به دو دسته تقسیم کرد :
واژه های ساده و واژه های مرکب .
واژۀ ساده را نمی توان به واحدهای معنا دار کوچکتر تقسیم کرد، اما واژۀ مرکب را می توان به اجزای سازنده اش تجزیه کرد .
واژه های مرکب خود بردو گونه اند : ترکیبی و اشتقاقی
ترکیب = واژه + واژه
اشتقاق = تکواژ + وند
ترکیب و اشتقاق دو فرایند ساخت واژه هستند.
ترکیب
ترکیب روشی است برای ساخت واژه ای جدید، بصورت ترکیب دو واژۀ از قبل موجود.
مانند : کتابخانه = کتاب + خانه
دستمال = دست + مال
دربازکن = در + باز + کن
در زبان فارسی واژۀ مرکب بعنوان یک واژه در نظر گرفته می شود و از انسجام و وحدت درونی برخوردارست وهمچنین دارای یک تکیه می باشد.
جمع واژۀ مرکب
پدربزرگ = پدربزرگ ها - * پدرهای بزرگ
ترکیبات نحوی و غیرنحوی
1- ترکیبات نحوی
نهادی: دلخواه = دل می خواهد
مفعولی: کتابفروش = کتاب را می فروشد
متممی: شاهزاده = از شاه زاده شده
اضافی : مادرشوهر= مادر شوهر است
اضافۀ مقلوب: گلاب = آب گل
بدلی : پدرخوانده = کسی که او را پدر خوانند
وصفی: پیرمرد = مرد پیر
وصفی بهوریهی: قدبلند = صفتی است که خود از یک صفت و موصوف بوجود آمده است.
قدِ بلند / آدم قدبلند
کارِ درست / آدم کاردرست
2- ترکیبات غیر نحوی
عطفی: کت و شلوار
غیرعطفی : گاومیش
انواع ترکیب
اسم + ستاک فعل = اسم / اسم یا صفت مرکب
گوشت خوار - شب گرد - زمین شناس - فیزیک دان - نامه بر - ماهی گیر - برنامه ریز- پنبه زن - کفش دوز- قالی باف - دام پرور- دانشجو- خشم آلود - خشک کن - گرم کن - مداد تراش - دورنگار- شیشه شور- آب پاش - پوست کن - کف گیر- سربند -غلط گیر - آبکش - غم انگیز - خواب آور-
ترکیبات بالا معمولاً اگر برای انسان به کار بروند صفت اند و در صورتی که نام وسیله ای باشند اسم اند.
اسم + اسم = اسم مرکب
پست + خانه = پستخانه
روز + نامه = روزنامه
صفت + اسم = اسم مرکب
نو + روز = نوروز
اسم + اسم = صفت مرکب
سنگ + دل = سنگدل
اسم + صفت = صفت مرکب
دل + باز = دلباز
صفت + اسم = صفت مرکب
کم + عقل = کم عقل
حرف اضافه + اسم = صفت مرکب
با + احساس = بااحساس
اسم/ صفت/ قید/ حرف اضافه + فعل = فعل مرکب
شانه + کردن = شانه کردن
بلند + کردن = بلند کردن
پیش + رفتن = پیش رفتن
در + ماندن = درماندن
انواع ترکیب از نظر معنایی
درون مرکز:
ترکیبی است که یک هسته دارد و هسته با کل واژه رابطۀ زیرشمول دارد.
خرمگس ، نوعی مگس است.
(مگس = هسته)
لیموترش ، نوعی لیموست.
(لیمو = هسته)
خمیردندان ، نوعی خمیر است
(خمیر = هسته)
برون مرکز:
به چیزی در برون خود دلالت می کند و بدون شمول معنایی است.
خرزهره = نه خر است و نه زهر ! بلکه نوعی گل است.
مارچوبه = نه مار است و نه چوب ! بلکه نوعی گیاه است.
گل مژه = نه گل است و نه مژه ! بلکه نوعی جوش است.
شاید در برخی موارد بتوان گفت اسم مرکب برون مرکز حالت وصفی دارد. مثلاً گل مژه جوشی است شبیه به گل که بر پلک و نزدیک مژه میزند.
دواندوا / دوتایی
از دو عنصر مجزا ساخته شده است. یعنی دو هسته دارد و بدون شمول معنایی است.
علمی فرهنگی
تهران شیراز
شیربرنج
پارک سوار
بدل
دو هسته دارد و شمول معنایی آن دوسویه است.
سرباز معلم = سربازی که معلم است و معلمی که سرباز است
عبارات نحوی
همانطور که از اسم آن پیداست ترکیبی است به صورت عبارت که گاهی حتی می توان به آن اصطلاح گفت چرا که همچون اصطلاح زنجیره ای از واژه هاست که معنای کل آنرا نمی توان از معنای تک تک واژه های سازنده اش بدست آورد.
بگیر و ببند
کج دار و مریز
سرد و گرم چشیده
بشور و بپوش
بخور و نمیر
دو نوع مورفولوژی یا واژه شناسی داریم:
واژه شناسی اشتقاقی به بررسی ساختار واژه های اشتقاقی می پردازد .
واژه شناسی تصریفی که بررسی وندهای تصریفی زبان است .
اشتقاق
فرایند اشتقاق یعنی افزودن وند اشتقاقی به ستاک ، یکی از شیوه های مهمی است که سخنگویان برای ساختن واژه های زبان خود بکار می برند واژه های اشتقاقی واژه های مرکبی هستند که از ترکیب ستاک و وند اشتقاقی بوجود می آیند. وندها معنی و جایگاه خاص خود را دارند. وندها بر اساس جایگاهشان نسبت به ستاک یا پایه به سه دسته تقسیم می شوند. وندی که قبل از پایه قرار بگیرد پیشوند، وندی که پس از پایه قرار بگیرد پسوند و وندی که در داخل پایه جای گیرد میانوند نامیده می شود.
در زبان فارسی اکثر وندهای اشتقاقی پسوند هستند ، مگر وندهای منفی ساز مانند:
بی (پیشوند اشتقاقی ) + کار ( اسم) = بی کار ( صفت)
نا ( پیشوند اشتقاقی ) + یاب ( فعل ) = نایاب ( صفت)
وند اشتقاقی وندی است که معمولاً باعث تغییر مقولۀ واژه یا تغییر معنای آن میشود. با افزودن وند اشتقاقی به ستاک گاهی صفت تبدیل به اسم ، گاهی اسم تبدیل به صفت و گاهی فعل تبدیل به صفت می شود و غیره ...
شرم ( اسم) + نده ( پسوند اشتقاقی ) = شرمنده ( صفت)
یاب ( فعل ) + نده ( پسوند اشتقاقی ) = یابنده ( صفت )
خوب ( صفت ) + ی ( پسوند اشتقاقی ) = خوبی ( اسم)
معیارهای تشخیص وندهای اشتقاقی
- وند اشتقاقی باعث تغییر مقوله می شود.
- وند اشتقاقی بسامد بالاتری از وند تصریفی دارد.
- وند اشتقاقی به پایه نزدیک تر است.
- وند اشتقاقی نشانۀ مطابقت نیست.
- وند اشتقاقی نامنظم و غیرقابل پیش بینی است.
انواع اشتقاق
اشتقاق اسم از اسم
پسوندهایی با معنای ثابت در زبان فارسی هستند که به اسم اضافه میشوند و اسم جدیدی می سازند.
اسم پسوند اسم
قبر - ستان قبرستان
دانش - گاه دانشگاه
نمک - دان نمکدان
دست - ه دسته
مرد -ی مردی
باغ -بان باغبان
گناه - کار گناهکار
آهن - گر آهنگر
پست -چی پستچی
کار -مند کارمند
دختر ـَ ک دخترک
بیل چه بیلچه
پیشوند اسم صفت
هم کار همکار
هم وطن هموطن
اشتقاق اسم از فعل
پسوندهایی بامعنای ثابت به ستاک حال برخی افعال اضافه شده و اسم می سازند.
ستاک حال پسوند اسم
گو -نده گوینده
خند -ـه خنده
فرما -یش فرمایش
خور -اک خوراک
ستاک گذشته پسوند اسم
دید - ار دیدار
اشتقاق اسم از صفت
پسوندهایی بامعنای ثابت به صفت اضافه می شوند و از آن اسم می سازند.
صفت پسوند اسم
خوب -ی خوبی
پهن - ا پهنا
سپید - ـه سپیده
اشتقاق اسم از قید
ساختن اسم از قید فرایند رایجی نیست. تنها پسوند (-ی) به قید متصل شده و اسم می سازد.
قید پسوند اسم
تند -ی تندی
اشتقاق فعل از فعل
با افزودن پیشوند به فعل می توان فعل دیگری ساخت.
پیشوند فعل فعل جدید
بر گشتن برگشتن
بر داشتن برداشتن
بر خوردن برخوردن
باز گشتن بازگشتن
باز داشتن بازداشتن
وا رفتن وارفتن
وا گذاشتن واگذاشتن
وا ماندن واماندن
اشتقاق صفت از اسم
اسم پسوند صفت
بچه - انه بچه گانه
قهوه ای قهوه ای
ثروت - مند ثروتمند
غم - گین غمگین
درد - ناک دردناک
امید - وار امیدوار
هوش - یار هوشیار
چوب - ین چوبین
پیشوند اسم صفت
نا - امید ناامید
هم - آهنگ هم آهنگ
اشتقاق صفت از فعل
ستاک حال + پسوند (- ا ) = صفت
توان توانا
گوی گویا
خوان خوانا
کوش کوشا
ستاک حال + پسوند (-نده) = صفت
یاب یابنده
خوان خواننده
ران راننده
ساز سازنده
اشتقاق صفت از صفت
پیشوند صفت صفت
- نا خوش ناخوش
غیر رسمی غیررسمی
اشتقاق قید از اسم
اسم پسوند قید
روز -انه روزانه
هفته -گی هفتگی
احتمال اً احتمالاً
فرایند تبدیل یا اشتقاق صفر
هرگاه واژه ای بدون افزودن وند تغییر مقوله دهد ، به آن فرایند تبدیل یا اشتقاق صفر گویند.
خوب ( صفت ) - دختر خوب
خوب ( قید) - خوب درس خواندن
تناوب
برخی وندهای اشتقاقی باعث تغییر طبقۀ واژه نمی شوند، که به آن تناوب می گویند.
مانند پسوند اشتقاقی ( ک ) و ( چه) که معنای کوچکی و یا تحقیر را میرساند.
در مردک و زنک ( ک ) پسوند تحقیر است.
و در شلوارک - دخترک - بیلچه - دفترچه - دریاچه - قالیچه - بازارچه
معنای کوچکی را می رساند.
اما تکواژها همیشه صورت ثابتی ندارند . برای مثال در زبان انگلیسی تکواژی که برای بیان اسم نکره به کار می رود به دو صورت است .
a - an
اولی قبل از واژه هایی به کار می رود که با واکه آغاز می شوند و دومی قبل از واژه هایی که با همخوان آغاز می شوند. صورتهای مختلف یک تکواژ را تکواژگونه می نامند. تکواژگونه های یک تکواژ با هم در توزیع تکمیلی هستند. تکواژگونه های جمع در زبان انگلیسی:
es - s- z
پسوند ( و) - نقش این پسوند متنوع است.
صیغۀ مبالغه : قهرو - شکمو
ادات نسبت : عمو - خالو
اسم فاعل: زائو
تصغیر : گردو
تحقیر : یارو
تصریف
وند تصریفی وندی است که باعث تغییر مقولۀ دستوری واژه نمی شود و واژۀ جدید خلق نمی کند، بلکه تنها معنای دستوری واژه را عوض می کند و شامل اطلاعات صرفی مانند جنس - شمار و شخص است.
کتاب + ها ( وند تصریفی شمار / جمع ) = کتابها
وند تصریفی نسبت به وند اشتقاقی دورتر از ریشه است.
کارگران = کار( پایه) + گر ( وند اشتقاقی ) + ان ( وند تصریفی )
قرار گرفتن وندهای تصریفی پس از وند اشتقاقی این واقعیت را نشان می دهد که تصریف پس از فرایند ساخت واژه یعنی اشتقاق صورت می گیرد.
تعداد وندهای تصریفی معمولاً کمتر از وندهای اشتقاقی است . اما بسامد وندهای تصریفی بیشتر از وندهای اشتقاقی است . بعبارتی وند تصریفی نسبت به وند اشتقاقی از زایایی بیشتری برخوردار است . یعنی آزادی بیشتری در ترکیب دارد. اما وند اشتقاقی بر طبقات محدودی عمل می کند. مثلاً پسوند تصریفی شمار/ جمع = (ها) در زبان فارسی را می توان به اکثر واژه ها افزود.
نظام جمع بندی
در زبان فارسی اسم به دو نوع مفرد و جمع تقسیم می شود.
علامت جمع :
پسوند ( - ان)
برای اسامی جاندار، مثل گیاهان و جانوران و نیز اعضای بدن مثل چشمان، لبان، دستان و حتی مژگان ، اشکان.
پسوند ( -ها) برای همه چیز.
کامیون ها - گل ها - دشت ها - گداها
واژگان عربی اغلب با پسوند ( - ات ) جمع بسته می شوند.
اتفاقات - شرعیات - حالات
بسیاری از واژگان قرضی عربی نیز با (-ها) جمع بسته می شوند.
اتفاق ها - دلیل ها - رؤیاها
یکی دیگر از پسوندهای جمع ساز عربی ( -جات) است، که ظاهراً با برخی از واژگان فارسی جوش خورده و واژگانی شده است.
دسته جات - سبزیجات - میوه جات - کارخانه جات-
البته جمع بی قاعدۀ عربی ( جمع مکسر) نیز در زبان فارسی وجود دارد. رابطۀ مفرد و جمع این واژگان قرضی را می توان تا حدی از شکل آوایی آنها دریافت.
روح ارواح
ساحل سواحل
حال احوال
در برخی زبانها مثل فرانسه ، ایتالیایی و اسپانیایی اسمها یا مذکرند یا مؤنث ، و در برخی دیگر مثل آلمانی سه زیرطبقه وجود دارد :
مذکر ، مؤنث ، خنثی. این تقسیم بندی را طبقه بندی جنس می نامند. گاهی میان جنس ذاتی موجودات زنده و جنس دستوری اسم دلالت کننده بر آن رابطه وجود دارد.
مثلاً در این زبانها
پدر ، شوهر، مرد ، برادر = مذکر
مادر ، زن ، خانم ، خواهر = مؤنث
اما اسمهای بی جان در زبانهای دارای جنس بطور قراردادی طبقه بندی میشوند. مثلاً واژۀ ماه در زبان فرانسه مؤنث و در زبان آلمانی مذکر است.
واژه بست - کلیتیک
واژه بست تکواژی است وابسته ، فاقد تکیه که محدود به پایۀ خاص نیست و خلأ هم ندارد.
از نظر برخی ویژگی ها مانند واژه و از نظر برخی ویژگی ها مانند وند هستند. واژه بست مانند واژه حذف به قرینه می شود.
تختۀ کلاس و دیوار کلاس__________ تخته و دیوار کلاس
تخته اش و دیوارش ___________ تخته و دیوارش
واژه بست های زبان فارسی عبارتند از:
- ضمایر متصل ملکی ، مفعولی
- یای نکره و تخصیص
- کسرۀ معرفه
- (های) تأکید پس از فعل : چه حرفی می زنی ها !
- تکواژگونۀ را = (رو) - (و)
- تکواژگونه های است = (ست) - (س) - (ه)
واژه بست به لحاظ نحوی عملکرد مستقل دارند، اما به لحاظ آوایی مستقل نیستند و باید به واژۀ دیگر بچسبند.
صرف
ترتیب واژگان در زبان فارسی بصورت :
فاعل + مفعول + فعل
مفعول
از سه روش برای نشان دادن مفعول استفاده می شود.
ترتیب واژگان - مفعول نمای را - واژه بست
ویندفور استاد زبانشناسی فارسی دانشگاه میشیگان و لازار زبانشناس و فارسی دان برجستۀ فرانسوی در مورد تکواژ ( را ) تحقیقاتی انجام داده اند.
باوجودی که تحقیقات بسیاری در مورد تکواژ ( را ) انجام شده است اما هنوز هیچ قاعده ای پیدا نشده که مجموع کاربردهای تکواژ ( را) را دربرگیرد.
دستورهای سنتی زبان فارسی عمدتاً این تکواژ را نشانۀ مفعول صریح معرفه می نامند.
در صورتیکه فعل جملۀ پایه فعل لازم باشد ، (را) در جملۀ پیرو اختیاری است.
مردی که دیروز شلاق زدند ، دزد بود.
مردی را که دیروز شلاق زدند ، دزد بود.
کسی را که اقبال باشد غلام بود میل خاطر بطاعت مدام
مفعول نکره و اسم جنس مفعول نمای ( را) نمی گیرد، اما مفعولِ معرفه (را) می گیرد.
علی یک سیب خورد.
علی سیبی خورد.
علی سیب را خورد.
برخی زبانشناسان وظیفۀ اصلی ( را ) را برجسته سازی می دانند. ویندفور معتقد است ( را) نشانۀ معرفگی نیست.
- خانه ای را آتش زدند.
- علی سیبی را خورد.
ویندفور بر این عقیده است که مفعول صریح را می توان بدون مفعول نمای ( را) هم آورد و از طرفی دیگر مفعول نمای ( را) را با غیرمفعول و تنها برای برجسته سازی به کار برد.
- امشب را اینجا می مانم.
اما استفاده از (را) در نقش عنصر برجسته ساز بیشتر با مفعول صورت می گیرد تا عناصر دیگر.
لازم به ذکر است که مفعول از نظر معرفگی مدرج است و می تواند دارای حداکثر و حداقل معرفگی باشد.
- یکی از اینها را بردار.
مفعول این جمله گرچه کاملاً معرفه نیست ، اما برخی معیارهای معرفگی را دارد. چرا که یک ضمیر اشارۀ معرفه است.
پس گاهی (را) با اسم هایی می آید که تاحدی معرفه هستند.
صفت اشارۀ این - آن - اینها - آنها پیش از اسم قرار گرفته و نشانۀ معرفگی هستند؛ و چنانچه قبل از مفعول قرار بگیرند، آوردن مفعول نمای (را) اجباری خواهد بود.
می توان گفت ( را ) دارای چند نقش است ، اما اولین وظیفۀ آن نشان دادن مفعول مستقیم معرفه است. معرفگی در زبان فارسی به صورتهای مختلف انجام می شود که یکی از آنها استفاده از ( را) است، استفاده از تکیه ، مبتداشدگی و فراگذاری راههای دیگر برجسته سازی در زبان فارسی است، که در قسمت نحو به آن خواهیم پرداخت.
واژه بست مفعول نما پس از شناسۀ فعل می آید و به فعل متصل می شود و مرجع آن مفعول مستقیم معرفه است.
واژه بست ها دو صورت دارند. واژه بست هایی که با مصوت آغاز می شوند، به ستاکهایی می چسبند که به صامت ختم می شوند. واژه بست هایی که با صامت آغاز می شوند، به ستاکهایی می چسبند که به مصوت ختم می شوند.
- لباست را پوشیدی؟
- پوشیدیش؟
معمولاً مفعول غیرمستقیم با حرف اضافه همراه می شود و بدون مفعول نمای ( را) می آید. اما گاهی مفعول غیرمستقیم را بصورت اتصال واژه بست به مفعول مستقیم و بدون حرف اضافه نشان می دهند.
- به او سم دادم.
م.غ م.م
- سمش دادم.
- به او کمک کردم.
- کمکش کردم.
در لهجۀ تهرانی
خوردم + ش = خوردمش
خوردی + ش = خوردیش
خوردش + ش = خوردتش
مالکیت
رابطۀ مضاف و مضاف الیه را به سه صورت در زبان فارسی بیان کرد. 1- ساخت اضافه 2- واژه بست 3- با استفاده از لفظ ( مال )
ساخت اضافه = مایملک + جزء اضافه ( کسره) + مالک
کتابِ من
حیاطِ خانه
واژه بست های ملکی عبارتند از:
-man -am
- tan - at
-san - as
مثال :
صدایش = صدای او
لباسمان = لباس ما
- لفظ ( مال ) نشانۀ مالکیت انتقال یافتنی است و معمولاً با فعل ربطی
می آید.
این وسایل مال ماست.
این پا مال من است. ( این جمله درصورتی به کار می رود که پا مصنوعی باشد.)
ساخت وصفی - وصف
ساخت وصفی عبارتست از موصوف + صفت
آدم بی وجدان
کار خلاف
سور
سورهای قسمت نما عبارتند از:
چند تا ، بعضی ، عده ای، برخی، مقداری...
چند تا سیب خوردم.
برخی آدم ها همیشه شاکی اند.
تصریف فعل
زمان فعل
زمان و نمود در زبان فارسی به یکدیگر وابسته اند.
صورتهای مربوط به زمان و نمود از ستاک حال یا ستاک گذشته ساخته میشوند.
حال ساده
برای بیان حال ، واقعیات کلی و مستمر و تکرار از زمان حال استفاده می شود.
( می ) + ستاک حال + شناسه
در زبان فارسی معدودی از افعال مانند (داشتن) پیشوند ( می) نمی گیرند.
همۀ کشورها پرچم دارند.
خواهرم آبله مرغان دارد.
شیوۀ ساختن فعل (بودن) متفاوت است و به سه صورت امکان پذیرست:
(می + باش + شناسه) -
می باشم می باشیم
می باشی می باشید
می باشد می باشد
ما همگی ممنون شما می باشیم.
(هست + شناسه ) -
هستم هستیم
هستی هستید
هست هستند
مردم فرانسه خواهان اصلاحات هستند.
واژه بست -
واژه بست های زمان حال فعل بودن
ـَم ـ یم
ـی - ید
ست / است ـَ ند
من شیرازم. ( من شیراز هستم)
همۀ ماهی های تنگ قرمزند.
گذشته ساده
برای بیان گذشته و نشان دادن عملی که به پایان رسیده است، استفاده می شود.
ستاک گذشته + شناسه
بودن:
بودم بودیم
بودی بودیم
بود بودند
گذشتۀ دور
برای بیان گذشته در گذشته استفاده می شود.
صفت مفعولی فعل مورد نظر(ستاک گذشته + ه) + زمان گذشتۀ سادۀ بودن (بود + شناسه)
رفتن:
رفته بودم رفته بودیم
رفته بودی رفته بودید
رفته بود رفته بودند
گذشتۀ استمراری
برای نشان دادن تکرار و استمرار در زمان گذشته استفاده می شود.
می + ستاک گذشته + شناسه
خواندن:
می خواندم می خواندیم
می خواندی می خواندید
می خواند می خواندید
آینده
برای بیان آینده در سبک رسمی استفاده می شود .
ستاک حال خواستن (خواه) + شناسه + ستاک گذشتۀ فعل مورد نظر
آمدن:
خواهم آمد خواهیم آمد
خواهی آمد خواهید آمد
خواهد آمد خواهند آمد
حال التزامی
وجه التزامی مفهوم شرط ، تمنا ، دعا، نصیحت ، قصد انجام کاری یا احتمال و بالقوه بودن عملی را می رساند.
be /bo + ستاک حال + شناسه
فعل (بودن) بدون پیشوند صرف می شود.
رفتن:
بروم برویم
بروی بروید
برود بروند
گذشتۀ التزامی
این وجه برای بیان شک و تردید به کار می رود.
صفت مفعولی فعل مورد نظر + ستاک حال فعل بودن + شناسه
دیدن:
دیده باشم دیده باشیم
دیده باشی دیده باشید
دیده باشد دیده باشند
امر
be/bo + ستاک حال + شناسه
پیشوند در فعل (بودن) وافعال مرکب با فعل (کردن) و (شدن) حذف می شود.
لباست را اتو کن!
فردا زودتر بیدار شو!
ظرف هایتان را بشورید!
نمود
نمود به اعتقاد زهرا ابوالحسنی چیمه یک مقوله از چند مقوله درهم پیچیدۀ تصریف فعل است که آنقدر در دو مقولۀ دیگر یعنی زمان و وجه حل شده که تا این اواخر یعنی حدود سه تا چهار دهه پیش بوجود آن در فارسی تصریح نشده بود .
کامری در تعریف نمود می گوید :
نمود راههای مختلف نگرش به ساختار زمانی درونی یک موقعیت است . این تعریف خود بر تعریف هولت ( به نقل از کامری) استوار است که نمودها را راههای مختلف دریافت جریان فرایندها می داند.
از انواع اصلی نمود می توان به تمایز نمود کامل / ناقص اشاره کرد . نمود کامل کلیت یک موقعیت را بدون اشاره به عناصر زمانی درونی آن نشان می دهد ، درحالیکه نمود ناقص به ساختار زمانی درونی موقعیت اشاره می کند و ابتدا یا انتهای عمل را مورد نظر قرار نمی دهد . این تفاوت در جملۀ زیربه ترتیب در دو فعل رسید و داشتم می شستم متبلور شده است .
- وقتی علی رسید داشتم ظرف می شستم.
ترکیب نمود دستوری از این دست با آن دسته از مشخصه های معنایی که لانیز 1977 آنها را ویژگی نمودی و کامری 1976 معنی ذاتی می نامد خود پیامدهای معنایی و نحوی خاصی بدنبال دارد. تفاوت نمود واژگانی با نمود دستوری تمایز واژگانی شدن و دستوری شدن واحدهای زبانی است .
افعال حاوی نمود واژگانی بدون اخذ نشانه دستوری خاص مبین نمود معینی هستند که ناشی از مشخصه های معنایی آنها بوده و طرح زمانی خاصی را از نظر شروع ادامه و یا پایان حقیقت نشان می دهند.
در این راستا در زبان فارسی تعدادی فعل وجود دارد که کاربرد آنها در جملات و یا ساختارهای خاص باعث عملکردی نمودی در آنها می شود ، بطوریکه وجود آنها به طرح زمانی موقعیتی اشاره می کند که در متمم آنها وجود دارد . این افعال نمودی aspectual verbs خوانده می شوند.
انواع افعال نمودی:
1 – افعال آغازی
مثال : علی آزمایش را آغاز کرد.
فعل « آغاز کرد» بیانگر شروع موقعیتی است که این موقعیت بصورت متمم فعل جلوه گر می شود.
- گرفتن
خانلری این فعل را یکی از افعال آغازی در نظر گرفته است . ویندفور 1979 نیز اشاره ای به این مضمون دارد که فعل گرفتن می تواند دو معنی داشته باشد: جنبه کامل و آغازی .
فعل گرفتن در فارسی امروز در ساختهای ترکیبی با مصدر منسوخ شده است ، ولی ساختی جدید از آن بوجود آمده که بصورت نمود کامل با فعل اصلی ظاهر می شود و معنی شروع فعل را می رساند.
- بگیر بخواب
- گرفتم حسابی کتکش زدم.
فعل « از سرگرفتن» که از فعل « گرفتن» مشتق شده است نیز فعلی نمودی است .
- علی کارش را از سر گرفت.
- علی نوشتن را از سر گرفت.
- علی خنده اش گرفت.
از دیگر افعال آغازی می توان به : افتادن – آمدن – ایستادن – بناکردن – گذاشتن اشاره کرد.
مثال:
- ماشین به راه افتاد.
- سماور به جوش آمد.
- درآمد گفت : نمی روم.
- به خروش آمد – به اهتزاز درآمد ....اشتقاق از فعل «آمدن » هستند.
- وقتی این حرف را شنید وایستاد و گریه کرد.
- به محض اینکه مادر از خانه خارج شد بچه بناکرد به گریه کردن.
- علی بنای ناسازگاری گذاشته است.
2- افعال پایانی
افعال پایانی نامی که ابوالحسنی برای آن برگزیده است ، بر پایان یافتن موقعیت مشخص شده در متمم خود دلالت می کنند.
برخی از این افعال عبارتند از:
- کامل کردن
- پایان دادن
- ترک کردن
- به اتمام رسانیدن
- کنار گذاشتن
- رها کردن
- به انجام رساندن
فعل گذاشتن گاهی نمود پایانی دارد:
- گذاشت رفت
- گذاشتی حالا آمدی؟
3 – افعال استمراری
این افعال نمودی بر استمرار موقعیت مندرج در جمله دلالت می کنند. چنانچه مانند نمود دستوری استمراری یا ناقص نشان می دهند که موقعیت جریان دارد. مانند:
- ادامه دادن
- تکرار کردن
انواع مصدرهای زبان فارسی
1- رایج ترین مصدرها از ستاک حال + ( - یدن) ساخته می شود.
از واژه های قرضی هم به این روش مصدر ساخته شده است.
بوسیدن از زبان فرانسه و رقصیدن از عربی ساخته شده است.
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
خندیدن خند می خندم
خریدن خر می خرم
2- ستاک حال + ( -ادن)
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
افتادن افت می افتم
ایستادن ایست می ایستم
3- - ستاک حال + ( - دن )
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
خواندن خوان می خوانم
ماندن مان می مانم
ستاک حال برخی از افعال این طبقه با افزودن یا حذف یک واج و یا تغییر کلی بدست می آید.
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
شدن شو می شوم
دادن ده می دهم
مردن میر می میرم
چیدن چین می چینم
آمدن آ می آیم
دیدن بین می بینم
4- ستاک حال + ( - تن )
این طبقه گسترده و بی قاعده است.
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
بافتن باف می بافم
یافتن یاب می یابم
رفتن روب می روبم
نگاشتن نگار می نگارم
ساختن ساز می سازم
خواستن خواه می خواهم
5- ستاک حال + ( - ستن )
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
شستن شور می شویم
جستن جو می جویم
6- ستاک حال + ( ـِ ستن)
تمامی افعال این طبقه باقاعده هستند.
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
توانستن توان می توانم
دانستن دان می دانم
7 - ستاک حال + ( ـ فتن )
مصدر ستاک حال اول شخص مفرد
گفتن گو می گویم
رفتن رو می روم
گرفتن گیر می گیرم
پذیرفتن پذیر می پذیرم
فعل مرکب:
فعل مرکب به فعلی اطلاق می شود که ساختمان واژی آن بسیط نباشد، بلکه از پیوند یک سازه غیرفعلی همچون اسم، صفت، یا قید با سازۀ فعلی تشکیل شده باشد.
افعال مرکب از ترکیب فعل ساده با اسم، صفت، قید یا گروه حرف اضافه تشکیل میشود.
افعال سادۀ زیر معمولاً در تشکیل فعل مرکب دخیل هستند:
کردن ، زدن ، شدن ، خوردن، آمدن ، کشیدن، افتادن ، گرفتن.
الف - فعل ساده + اسم
گوش کردن ، آتش زدن ، کشتی گرفتن ، زمین خوردن ، رنج کشیدن
ب - فعل ساده + صفت
باز کردن ، جوش آمدن ، دور افتادن ، بلند کردن
ج - فعل ساده + حرف اضافه ، قید
باز آمدن ، بازداشتن ، برآمدن ، برآوردن ، پیش آمدن ، پیش بردن
د - فعل ساده + گروه حرف اضافه
به جا آوردن ، از دست دادن ، در میان نهادن
این افعال با واژگان قرضی نیز تشکیل فعل مرکب می دهند. مانند :
تلفن زدن ، فکس کردن ، پُست کردن ، مریض شدن ، غسل کردن ...
انضمام
انضمام یا همجوشی فرایندی است که در آن واژه ای که از نظر معنایی مستقل است با یک قاعدۀ نحوی به جایگاه درونی یک واژۀ دیگر حرکت می کند.
کروبر فرایند انضمام را از یک سو ساختواژی و از سوی دیگر نحوی تلقی می کند. به نظر وی این فرایند ساختواژی است ، زیرا دو سازۀ مستقل با هم پیوند می خورند و تشکیل یک واحد واژی می دهند ، و نحوی است زیرا اسمی که با فعل پیوند می خورد می بایست مفعول آن فعل باشد.
در زبان فارسی مفعول که واژه ای مستقل است ، استقلال خود را از دست داده و جزئی از فعل می شود. در اثر عملکرد این انضمام ساخت موضوعی فعل تغییر می کند. بدین ترتیب که فعل متعددی با انفصال مفعول به فعل لازم و از نظر معنایی به یک واحد تبدیل می شود.
بچه ها غذایشان را خوردند. بچه ها غذا خوردند.
آن کودک ماهی را گرفت. آن کودک ماهی گرفت.
در زبان فارسی (انضمام ) هم فعل مرکب و هم اسم مرکب می سازد.
خوردن غذاخوردن
گرفتن ماهی گرفتن
کسی که گل را می فروشد.
گل فروختن = فعل مرکب
گل فروش = اسم مرکب
ساخت سببی-
ساخت سببی را با افزودن پسوند ( اندن ) یا ( انیدن) به ستاک حال برخی افعال می سازند:
پوشیدن ___ پوشاندن
سوزاندن ___ سوزانیدن
خوردن _____ خوراندن
با فعل ( دادن ) و یا فعل مرکب ( باعث شدن) هم می توان جملۀ سببی ساخت.
علی باعث شد شیشه بشکند.
علی باعث شکستن شیشه شد.
دادم قفسه را بسازند.
پارچه را دادم بدوزند.
ساخت مجهول
ساخت مجهول را هنگامی به کار می برند که ندانند فاعل جمله کیست و یا نخواهند نام او را ذکر نمایند.
مجهول را در زبان فارسی بصورت ( صفت مفعولی + شدن ) می سازند.
افعال مرکبی که با فعل (زدن) یا (دادن) صرف می شوند، در ساخت مجهول به فعل (خوردن) تبدیل می شوند.
افعال مرکبی که دارای فعل (کردن) هستند با (شدن) مجهول می شوند.
مثال:
راضی کردن. _____ راضی شدن -
گول زدن _______ گول خوردن
دزدیدن _________ دزدیده شدن
غذا را گرم کرد_______ غذا گرم شد.
دوگان سازی یا تکریر
فرایند تکریر یعنی تکرار یک واژه ، یک تکواژ، یک هجا و یا حتی یک واکه. فرایند تکریر برای نشان دادن معنای جمع، شدت و یا تکرارعمل به کار می رود. تکریر یا دوگان سازی نوعی ترکیب است و به دو صورت در زبان فارسی انجام می شود. کامل و ناقص
در تکرار ناقص قسمتی از واژه تکرار می شود. مانند آش و لاش - تکرار ناقص به دو صورت پیشوندی و پسوندی می باشد. اما در تکرار کامل کل واژه تکرار می شود. مانند تکرار کامل به دو صورت افزوده و ناافزوده انجام می شود. الگوی تکرار در زبان بچه ها زیاد استفاده می شود. مانند قاقا – دد -
تکرار کامل ناافزوده
ذره ذره - چکه چکه - تیک تیک - رفته رفته - بزن بزن – سوک سوک – شلق شلق -
تکرار کامل افزوده
خال خالی- گل گلی - هول هولکی - چل چلی - دمادم - فرفری - دربه در
تکرار ناقص
اخم و تخم - خرت و پرت - نک و نال - پت و پهن - خوش و بش -
اتباع
نوعی تکرار ناقص است و در زبان محاوره زایاست. با این فرایند واژه های مرکب هم وزن بوجود می آیند که مفهوم جمع و ازدیاد را می رسانند. جزء دوم واژه مرکب معمولاً بی معنی است و اغلب صامت
m / p
جایگزین صامت اول واژۀ اصلی می شود. مانند:
چیزمیز- کتاب متاب- طلاملا - قاطی پاطی - چرند و پرند - خرت و پرت
انواع فرایندهای واژه سازی
وام گیری
یکی از روش های واژه سازی است که در آن واژه ای از زبان بیگانه به عاریت گرفته می شود.
وام گیری ممکن است بصورت ترجمه قرضی یا گرده برداری باشد . در اینصورت جزء به جزء واژه از زبان مبدأ به مقصد ترجمه می شود. مانند : نقطه نظر – آسمان خراش – سیب زمینی ( فرانسه)
گاهی از واژه وام گرفته شده واژه های دیگر ساخته می شود مانند فیلمبرداری کردن –
همراه با ورود واژه های زبان بیگانه به زبان فارسی عنصر فرهنگی آنها یعنی پدیده هایی واژه های مربوطه به آنها اطلاق می شوند وارد جامعه فرهنگی ایران می گردند.
از هر کشوری هر پدیده جدیدی وارد کرده ایم برای نامگذاری آن از واژه های همان کشور استفاده کرده ایم. غذاهایی مانند پاستا – ماکارونی – لازانیا – پیتزا از کشور ایتالیا – اصطلاحات فوتبال از زبان انگلیسی ( کرنر – پنالتی – آفساید...) اصطلاحات مذهبی از زبان عربی ( ماشاالله – انشاالله - الله اعلم- خمس – غسل میت ) اصطلاحات چای خوری از زبان روسی ( استکان – سینی – سماور ) اصطلاحات سینما و تئاتر از زبان فرانسه ( سالن – سانس - بلیت) اصطلاحات مربوط به قطعات تفنگ از زبان ترکی ( گلنگدن – چخماق ) اصطلاحات مربوط به دریانوردی از زبان یونانی ( فانوس – لنگر )
کوتاه نویسی یا اختصارسازی
در این فرایند واژه جدیدی بصورت اختصاری بوجود می آید . پاس = پاسپورت ، پیش = پیش دانشگاهی ، دستی = ترمز دستی
نوع دیگر اختصارنویسی سرواژه سازی می باشد در این فرایند واژه جدید از حروف اول واژه های یک عبارت ساخته می شود مانند فیفا – ساواک ( سازمان اطلاعات و امنیت کشور) – اس ام اس ( سرویس پیام های کوتاه) – اتکا( اتحادیه تعاونی کارکنان ارتش) شابک ( شماره استاندارد بین المللی کتاب) – ناتو – سیا – ناجا – توانیر ( تولید و انتقال نیرو)- رادار و غیره... سرواژه سازی در نهادهای بین المللی اهمیت دارد و در تمام کشورهای جهان متعارف است.
امتزاج یا واژه های آمیزشی
در این فرایند حداقل دو واژه در هم ادغام می شوند و قسمت هایی از آنها باقی مانده و قسمت های دیگر حذف می شود. فوتسال = فوتبال + سالن ، متل = موتور + هتل
شورابیل = شورستان + اردبیل ،
پسین سازی
ابدال –
در این فرایند بدون کم یا زیاد شدن وند نوع یا طبقه واژه تغییر می کند . مثلا در زبان فارسی بن های مضارع و ماضی بدون هیچ تغییری به اسم تبدیل می شوند و واژۀ جدیدی ساخته می شود: مانند : سوز، گداز، توان ، هراس ، سررسید ، بازگشت ، برداشت ، شناخت ، نواخت ...
ابداع
ابداع یکی دیگر از فرایندهای واژه سازی است . ساختن واژه هایی که قبلا هرگز وجود نداشته اند مانند سوسول – اسکل – نوچوفسکو ....
تعمیم معنایی
گسترش دادن یک واژه از نظر معنایی مانند کاربرد واژه ریکا برای تمامی مایع های ظرفشویی – تاید برای پودرهای لباسشویی – زیراکس برای عمل فتوکپی – کلینکس برای تمامی دستمال کاغذی ها - لیپتون برای تمامی چای های کیسه ای –
ریشه شناسی قومی
مطالعه منشأ و سیر تغییر و تحول واژه ها را ریشه شناسی می گویند. برای مثال سزارین از واژه سزار مشتق شده است.
ریشه شناسی قومی نوعی فرایند واژه سازی است که بر مبنای تغییر معنای یک واژه قدیمی و متروک یا بیگانه استوار است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر