گزارشی كوتاه از همايش شناخت، عواطف و ارتباطات
Cognition, Emotion, Communication
23-Jun-2011 - 26-Jun-2011
University of Cyprus, Nicosia, Cyprus
امیر احمدی - همايش شناخت، عواطف و ارتباطات، با هدف گردهمآوردن پژوهشگران معنيشناس علاقهمند به مسائل مربوط به عواطف در حوزههاي بينافرهنگي و بينازباني به همت گروه زبانهاي نو و مطالعات فرانسه دانشگاه قبرس با همكاري محققان دانشگاه سوربون (پاريس3)، در تاریخ 23 تا 26 ژوئن 2011 در پایتخت قبرس، شهر نيكوزيا، دانشگاه قبرس برگزار گرديد. در اين گزارش با سركار خانم دكترآ زيتا افراشی يكي از سخنرانان اين همايش گفتگوي كوتاهي ترتيب دادهايم كه خدمت شما علاقهمندان به حوزهمعنيشناسي تقديم ميگردد.
- به عنوان پرسش آغازين، اجازه بفرماييد از عنوان اين همايش پرسشهايمان را آغاز نماييم، خواهشمنديم مختصري در خصوص عواطف، ارتباطات و شناخت و ارتباط آن با زبان شناسي توضيحاتي ارائه فرماييد.
توجه به رابطه عواطف و زبان از اين انديشه سرچشمه ميگيرد كه ارتباطات بشر همواره از افكار و احساسات او تاثير ميپذيرد و شناخت و عواطف ، هم بر تعاملات اجتماعي تاثير ميگذارد و هم از آن تاثير مي گيرد. اين كل مسئلهاي است كه عواطف را وارد مطالعات زبان شناسی ميكند.
- مطالعات مربوط به عواطف در زبانشناسي از چه زمان و چگونه آغاز شد؟
طرح مبحث عواطف در زبانشناسي به گونهاي بسيار ديرهنگام روي داده به طوري كه تا پيش از سال 2000 ميلادي عملاً نميشد مطالبي را دربارهي ارتباط زبانشناسي و عواطف در درسنامهها يا ساير كتب يافت، دليل اين امر را ميتوان در روششناسي علم در غرب يافت كه بر اساس اين روششناسي ، همواره مرز قاطعي ميان عقل و احساس ترسيم شده است، و جايگاهي براي بررسي عواطف در گسترهي علم درنظر گرفته نشده است مگر تحليل روانشناختي عواطف كه آنهم بيشتر با واكنشهاي زيستي بدن به عواطف سروکار داشته است، براي اطلاعات بيشتر در اين خصوص مي توانيد به كتاب (Sroufe.1996) مراجعه نماييد.
Sroufe, L. A. (1996).Emotional development: The organization of emotional life in the early Years. New York: Cambridge University Press
- براي آشنايي با موضوع عواطف در زبانشناسي با مطالعه چه اثر يا آثاري ميتوان مطالعه را آغاز کرد ؟
يكي از اساسيترين متون آموزشي مبنا كه همچنين جزء نخستين آثاري است كه به عواطف و زبان پرداخته، كتاب
Semantic Analysisنوشته كليف گودار از مجموعه درسنامههاي انتشارات آكسفورد بوده كه ويراست اخير آن مربوط به سال 2011 است. در اين ويراست برخي از فصلهاي آن عوض شده و يك فصل با عنوان عواطف
[1] معرفي شده است، اين معرفي با پرداختن به نظريههاي روانشناختي درباره مبحث عواطف آغاز و پس از آن عواطف در يك بحث بينافرهنگي
[2] و بينازباني
[3] مورد توجه قرار گرفته تا زمينه تحليلهاي واژگاني دال بر عواطف
[4] در نظريه فرازبان طبيعي(
[5]NSM) فراهم گردد. با توجه به آنچه كه گفته شد امروزه در مطالعات زبانشناختي بينازباني و بينافرهنگي رابطهي زبان و عواطف به يكي از موضوعات مهم و جهتدهنده تبديل شده است كه براي روشن شدن اهميت مسئله ميتوانید به منابع زير مراجعه نماييد:
آزیتا افراشی. "نگاهي به نظريهي فرازبان معنايي طبيعي و مسئله ترجمهپذيري"، مجلهي علمي- پژوهشي مطالعات ترجمه، دانشگاه علامه طباطبايي, سال چهارم, شماره پانزدهم, پاییز1385. Goddard, Cliff. 1998. Semantic Analysis – A PracticalIntroduction. Oxford: Oxford University Press.
- اجازه بفرماييد پس از اين آشنايي مختصر و طرح مسئله، به سراغ مقاله ارائه شده شما در اين همايش برويم، عنوان مقاله شما تحلیل معنایی واژه “شرم” در زبان فارسي است، چرا “شرم”؟
دليل من براي انتخاب “شرم” به عنوان موضوع پژوهش در حيطه تحليل معنيشناختي عواطف اين بود كه “شرم” از عناصر سازنده روانشناسي عامه
[6] براي فرهنگ ايراني محسوب ميشود. جروم برونر
[7] (1990) معتقد است، هر فرهنگي مبتني بر گونهاي از روانشناسي عامه است كه شناخت جمعي اعضاي آن فرهنگ را بازميتابد. بنابراين روانشناسي عامه از فرهنگي به فرهنگ ديگر دستخوش تغيير ميگردد.
مبتني بر تحليلهايي كه در اين پژوهش بر موضوع “شرم” در قالب نظريه NSMدر اين مقاله ارائه شد، “شرم” در فرهنگ ايراني در مقايسه با ديگر فرهنگها، معنايي متمايز و فرهنگساز دارد.
- اثر خاصي شما را براي انتخاب موضوع “شرم” هدايت نمود يا اینکه صرفاٌ به دلیل علاقهي شخصي اقدام به انتخاب و تحقيق در اين موضوع نموديد ؟
اثر كلاسيكي كه در اين پژوهش بسيار از آن بهره گرفتم كتابي بود تحت عنوان
گلداوودي و شمشير، الگوهاي فرهنگ ژاپني1946
[8] اثر روث بنديكت
[9]، اين كتاب، كه يك اثر بنيادي در مردمشناسي فرهنگي محسوب ميشود، جهانبيني چندلايه ژاپني را نسبت به زندگي و مردم ژاپن نشان ميدهد. در اين كتاب “شرم” به عنوان يكي از مباني اين جهانبيني معرفي شده است. و طرح اين مبحث دستاوردي مهم در شناخت فرهنگها فراهمآورده كه عبارت است از تمايز فرهنگهاي “شرممحور” و “گناهمحور”، كه ژاپني و ساير فرهنگهاي شرقي تا اندازه زيادي
شرممحور محسوب ميشوند. نكته ديگر اين است كه مبتني بر يافتههاي روانشناسي شناختي “شرم” به عنوان يك حس عاطفي پيچيده، اجتماعي، مبتني بر قضاوت و ارزيابي در تمايز با حس عاطفي گناه معرفي ميشود و اين حس در زبان فارسی ، با يك صورت واژگاني در دو معني اصلي به كار ميرود كه يكي مترادف
حيااست و بار عاطفي مثبت دارد و ديگري مترادف
ننگاست و بار عاطفي منفي دارد.
- براي تحليل معنايی “شرم” در زبان فارسي چگونه پژوهش خود را به انجام رسانديد، مختصري در مورد پيكره مورد بررسي و چارچوب نظري توضيح بفرماييد.
براي تحليل معناي شرم در پژوهش حاضر از چارچوب نظريه
NSM بهره گرفته شد؛ بر اين اساس پس از ارائه وصف معنايي
[10] براي هر يك از دو معني شرم نتايجي به دست آمد. معناي شرم از واژهنامهها، مكالمات روزمره و متون ادبي و ديني كه واژه شرم در آنها به كار رفته بود استخراج شد(600 مورد كاربرد مثبت “شرم” به دست آمد). نگارش وصف معنايي براي “شرم” در معني “حيا”، اين واژه را به مثابه يك ارزش اخلاقي در فرهنگ ايراني مينماياند كه در نهايت شگفتي در معني آن نوعي انفعال
[11] و احتراز
[12] از مبادرت به عمل وجود دارد. نتيجهاي كه از اين پژوهش به دست ميآيد اين است كه، اگرچه دو معني واژهنامهاي متمايز ميتوان براي “شرم” در فارسي ارائه داد ولي تعبير فرهنگي و ارتباطي “شرم” در فارسي ادغامي از اين دو معني است و تعميمي كه از اين يافته حاصل ميشود اين بود كه ظاهراً در مورد تمام واژههاي دال بر عواطف معناي چندگانه اين واژهها در مراودات به صورت ادغامي وارد ميشود. یعنی مرزهای چندمعنایی در مورد واژه های دال بر عواطف از میان می رود.
- شما اصطلاح وصف معنايي را براي explication، كه در زمره كليدواژههاي NSMقرار دارد برگزيدهاید، ميتوانيد در خصوص اين كليدواژه تخصصي توضيحاتي را ارائه نماييد؟
وصف معنايي شرحي است نظاممند كه براي معني هر واژه ارائه ميشود در اين شرح فقط بايد از نخستيهاي معنايي
[13] استفاده شده باشد. نخستيهاي معنايي آن دسته واژههايي هستند كه براساس يافتههاي ردهشناختي گسترده، از خانوادههاي زباني متفاوت استخراج شدهاند. اين نخستيها صورتهاي واژگاني هستند كه نميتوان معنيشان را به اجزاي كوچكتر فروكاهيد و اين واژهها خود، در ساخت مفاهيم پيچيدهتر شركت ميكنند. همچنين تا جاييكه پژوهشهاي ردهشناختي و بينازباني نشان داده، اين نخستيها در همه زبانها وجود دارند. برخي از اين نخستيها عبارتند از فكركردن، احساسكردن، شنيدن، گفتن، خوب، بد، زندگيكردن، مردن، دور، نزديك، درون، بيرون و ... .
( برای مشاهده و دانلود جدول نخستیهای معنایی اینجا کلیک کنید)
- واضعان نظريه NSMمعتقدند كه NSMنقطهعطفي در روند نظريهپردازي در زبانشناسي محسوب ميشود،جنابعالي به عنوان محققي كه در اين خصوص مقالات مختلفي ارائه نمودهايد، ميتوانيد دلايلي را در رد يا قبول اين نظر ارائه نماييد؟
براي اين امر دلايل متفاوتي ميتوان ارائه داد: اين نظريه همسو با روند نوين تحول در زبانشناسي شناختي كه در آن تمركز از شناخت فردي، به شناخت جمعي منتقل شده است عمل ميكند. از پيامدهاي اهميت يافتن شناخت در مفهوم جمعي آن، تاكيد بر نقش ارتباطي زبان در تحليلهاي زبانشناختي در مقابل تحليلهاي ساختاري آن است. وقتي نقش ارتباطي در تحليلهاي زبانشناختي اهميت بيشتري نسبت به تحليل ساختاري پيدا ميكند طبيعتاً پژوهش موردنظر چارچوبي نشانهشناختي مييابد، بنابراين NSM يك رويكرد نشانهشناختي است.NSMدر قالب يك نگرش نشانهشناختي و شناختي به مقايسههاي بينازباني و بينافرهنگي توجه بسيار دارد. بر ايناساس نقش ارتباطي واژهها در نظامهاي زباني و در بافت فرهنگهاي مختلف در NSMاز اهميت بسيار برخوردار است. بايد توجه داشت كه از جمله جهتگيريهاي جديد در NSMميتوان به مقايسه نقش ارتباطي واژهها در طول تاريخ يك زبان اشاره كرد، به نظر ميرسد NSMراهكارهاي مناسبي براي تحليل معني واژهها به لحاظ تاريخي ارائه ميدهد.
- از آنجاييكه رويكردهاي نوين در زبانشناسي به سوي كاربردي شدن این دانش معطوف شده است و در اكثر دپارتمانهاي دانشگاههاي معتبر، زبانشناسي كاربردي در كنار زبانشناسي نظري و يا به صورت مجزا تاسيس شده و فعاليت دارند، آيا ميتوان NSMرا در زمره زبانشناسي كاربردي قرار داد ؟
از جمله ويژگيهاي كاربردي NSMاين است كه اين نظريه اساساً در بافت كاربرد شكل گرفته و در مسير تحول رويكرد، ابعاد نظري و كاربردي آن در هم آمیخته است. براي روشن شدن موضوع ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه دستاوردهاي NSMبراي واژگاننگاري به اندازهاي مهم است كه اساساً توضيحات مدخلهاي واژگاني بود كه شيوه استخراج وصفهاي معنايي را مشخص كرد. بنابراين وصفهاي معنايي در NSM ماهيتاً همان توصیفات مدخلهاي واژهنامهاي هستند كه نقائصشان برطرف شده است، در مرحله بعد همين وصفهاي معنايي مبتني بر توصیفات واژهنامهاي هستند كه در وردنت يا همتاي فارسي آن فارسنت ميتواند به كار گرفته شود. علاوه بر اين با توجه به اينكه امروزه آموزش زبان خارجي همواره با آموزش فرهنگ آن زبان آميخته است، NSM به پدیده ی زبان و فرهنگ به طور مجزا نمی نگرد، بنابراین NSMمی تواند یک نظریه زبان شناختی شکل دهنده به نظریه های آموزش زبان تلقی شود.از جمله ديگر كاربردهاي NSM ميشود به دستاوردهاي آن براي نظريه ترجمه اشاره كرد. تحولی که NSMبرای نظریه ترچمه به ارمغان می آورد این است که به جای روند غالب در نظریه های ترجمه که به ترجمه ناپذیری توجه دارند ، کانون توجه را ترجمه پذیری در زبان قرار می دهد و این امر با توجه به نقش نخستی های معنایی به عنوان عناصر اصلی در ساختار این نظریه روی می دهد.
با توجه به ويژگيهايي كه براي NSMارائه فرموديد، به نظر جنابعالي علاقهمندان چگونه ميتوانند با NSM آشنا شوند و مطالعات خود را گسترش دهند؟
چنانچه برخي دانشجويان زبانشناسي در ايران تمايل به آشنايي با اين نظريه و پژوهش در قالب آن را داشته باشند مراجعه به سايت
(www.une.edu.au/bcss/linguistics/nsm) ميتواند نقطه شروع مناسبي باشد، علاوه بر آن كتاب
Cliff Goddard, semantic analysis, Oxford University Press. اثري است كه
NSMرا به روشني آموزش ميدهد در كنار اين مطالب شرکت در كارگاه معنی شناسی
NSM در مدرسه تابستاني انجمن زبانشناسي (
www.lsi.ir )، در شهريور ماه امسال ميتواند سودمند باشد.